۲۹ آبان ۱۳۸۴

خودكشي

امروز رفتم دندانپزشكي براي پر كردن دندان شكسته ام..در صفهاي طولاني و مسخره مي ايستادم تا اول ويزيت شوم بعد قبض صادر شود بعد دوباره ويزيت شوم بعد عكس گرفته شود بعد دوباره قبض صادر شود تا سرانجام دندان گرامي پر شود.
در طي اين مدت زني را مي ديدم كه با كودكان عقب مانده اش از پله هاي پنج طبقه بالا و پايين مي رفت و هربار چهره اش فلاكت زده تر و و يرانتر مي شد. بيشتر به دنبال بخشي بود كه قبض رايگان مي دادند يعني معالجه مجاني. سرانجام بعد از چهار ساعت دوباره او را در طبقه پنجم ديدم. با دست خطي كودكانه يادداشتي نوشت كه من فلاني چندين بار امدم و كسي به كارم رسيدگي نكرد...هنوز در حال خواندن بقيه نوشته اش بودم كه ديدم از پله ها بالا رفت و پنجره را باز كرد..من و سربازي كه در ان حوالي بود او را گرفتيم در حالي داشت شيرجه مي زد....

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...