امروز رفتم دندانپزشكي براي پر كردن دندان شكسته ام..در صفهاي طولاني و مسخره مي ايستادم تا اول ويزيت شوم بعد قبض صادر شود بعد دوباره ويزيت شوم بعد عكس گرفته شود بعد دوباره قبض صادر شود تا سرانجام دندان گرامي پر شود.
در طي اين مدت زني را مي ديدم كه با كودكان عقب مانده اش از پله هاي پنج طبقه بالا و پايين مي رفت و هربار چهره اش فلاكت زده تر و و يرانتر مي شد. بيشتر به دنبال بخشي بود كه قبض رايگان مي دادند يعني معالجه مجاني. سرانجام بعد از چهار ساعت دوباره او را در طبقه پنجم ديدم. با دست خطي كودكانه يادداشتي نوشت كه من فلاني چندين بار امدم و كسي به كارم رسيدگي نكرد...هنوز در حال خواندن بقيه نوشته اش بودم كه ديدم از پله ها بالا رفت و پنجره را باز كرد..من و سربازي كه در ان حوالي بود او را گرفتيم در حالي داشت شيرجه مي زد....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر