۱۳ دی ۱۳۸۴

سفر

من برگشتم سفر غريبي بود من هر سال پاييز شمال مي روم به اميد ديدن رنگهاي زرد و قرمز و هر بار يا زود رسيدم و يا دير و اين بار براي اولين بار سر وقت رسيدم.
ناهار خوران گرگان روستاي زيارت كبود وال گنبد كاووس علي آباد كتول ...
ماجراها
روستاي زيارت همان بود كه سريال اهوي ماه نهم را در ان فيلمبرداري كرده بودند و بسيار روستاي زشتي بود ...از خانه هاي قديمي مي توان حدس زد كه روزي اصيل و زيبا بوده الان يك معماري بهم ريخته فاجعه اي داشت نيمي آجري بدون نما نيمي شيشه رفلكسي و پايينتر ويلاهاي مدرن غربي بي ربط..يك امامزاده بي ربط تر هم ان وسط بود كه نيمه ساز و دردندشت بودن هيچگونه احساس معنوي ..
يك اب گرم هم داشت كه دلنشين بود حوضي كاملا ابي با ديوار هاي سفيد كه از بين سقف سوراخش اسمان ديده مي شد كه ان هم هيچ مشتري نداشت و جلوي ان نوشته شده بود شو رط زنانه و مردانه به فروش مي رسد! احتمالا منظورشان مايو بود
يك نان محلي خوشمزه هم بود كه خريدم و به راه افتادم و قسمت جذاب اين جا بود
از زيارت تا گرگان را پياده امدم....واي واي واي
ماشينهاي زيادي بوق زدند و لي انصافا هيچكس مزاحمم نشد و تنها ماشيني كه نگه داشت ماشين گشت بود كه نگران اين زن تنها بود..محترمانه پرسيد پياده روي مي كني
بله خسته نباشيد...در انتهاي راه هم ديدمشان و سري به هم تكان داديم
رنگهايي ديدم زرد زرد سرخ سرخ و نارنجي هاي همه رنگ
در بين راه يك سگ گوش بريده هم به دنبالم امد خودش راه به من مي كوبيد و بعد روي زمين ولو مي شد تا قلقلكش بدهم نصف نون شيرمالم را خورد تا دست از سرم برداشت ولي هرچقدر پرسيدم اسمش را به من نگفت
پسري از نيمه هاي راه پشت سرم مي امد كه كمي ترسيدم و روي سنگي نشستم تا رد شود و او محترمانه بدون نگاهي به من رد شد و حتي به پشت سرش هم نگاه نكرد و بعد از ديدن قد و بالايش متاسف شدم كه چرا چنين فرصتي را از دست دادم!
مردم گرگان خيلي باحالند اگه اسم خيابون جانباز بود اسم تمام كوچه ها هم جانباز بود جانباز يكم جانباز دوم جانباز پنجاه ششم و فكر كنم در چند سال اينده جانباز 1377
مقبره قابوس وشمگير را هم ديدم همان كه اسم خيلي طولاني دارد كه يادم نمي ايد يادتان هست توي دبيرستان بايد اسمش را حفظ مي كرديم؟ تجربه عجيبي بود داخل برج ايستاده بودم و به بالا نگاه مي كردم بناي مدور هميشهمراگيج مي كند اما اين اثار قديمي چنان روح هاي گذشته در ان در جريان است كه انان را مي توان حس كرد به مرداني فكر مي كنم كه اين اجر ها راروي هم گذاشته اند به تفكري كه پشت اين دايره و برج مخروطي ان وجود داردد زماني كه درست در وسط دايره مي ايستادي و صدا مي زد ي انعكاس كاملي در سراسر بنا مي شنيدي و عجيبتر اينكه در فضاي بيرون مقبره محلي وجود داشت كه اگر روي ان مي ايستادي و صدا مي زد انعكاس ان صدا را در درون خود حس مي كردي در سراسر بدن...احساسي غريب بود از ان تجاربي كه در زندگي منحصر به فرد هستند
زنان گنبد
من تصوري كه از زنان تركمن داشتم زناني چاق با چشمهاي بادامي بود در حالي كه اكنون زنان لاغر و بلند و به شدت سكسي را در سراسر شهر مي ديدم كه با كت و دامنهاي تنگ و بلند و شالهايي به شدت چشمگير و و شيك با كفشهاي پاشنه بلند و گردني بر افراشته در خيابانهاي عريض قدم مي زدند وبه شدت خاص بودند زناني از نژادي ديگر...

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...