۱۳ بهمن ۱۳۸۴

بازگشت

تمام اين يك سال گذشته با احساس حماقت به فرصتي كه از دست داده بودم فكر مي كردم به اينكه در تلاشم براي بازي كردن نقش يك دختر معصوم بي تجربه چنان افراط كردم كه از دستش دادم.... با نفرت او را به ياد اوردم و با احساس اينكه دوستم نداشته و مورد سو استفاده واقع شدم
در روزنامه هاي احمقانه در قسمت فال هايش براي ماه خودم خواندم كه كسي دلش برايت تنگ شده اما امكانش را ندارد.... دروغي جذاب اماده كردم و با ترس از اينكه پس زده شوم با او تماس گرفتم. ضربان قلبم خيلي شديد بود...اما او به سرعت از من پرسيد كه اجازه مي دهم مرا ببيند...سئوالي كه به شدت حيرتزده ام كرد و طبعا پذيرفتم! با بچه ها قرار گذاشته بوديم سينما برويم يك مهماني ناهار هم داشتم و خودم يك مهمان براي شام...همه را كنسل كردم ...مازنان... ما زنان ...
امد و به شدت راحت برخورد كردم انگار نه انگار كه ما با آن اشكريزان (از جانب من )از هم جدا شديم امد و از تمام چيزهاي دل انگيزي كه برايم در اين مدت رخ داده بود حرف زدم و طبق معمول گوش داد و من با خودم فكر مي كردم كه چقدر زيباست...

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...