۷ مرداد ۱۳۸۵

خانه هنرمندان

امروز رفته بودم خانه هنرمندان ..من اونجا را خیلی دوست دارم یه خونه قدیمی توی یه پارکه که غریب پور از ارتش گرفتش و درستش کرد و حسابی خوشگلش کرد.
با دوستم ساعت 7 قرار داشتم و من زود رسیدم رفتم یه نمایشگاه نقاشی که خیلی خوشم اومد. مضمون نقاشی ها زنان بودند زنانی قد بلند و لاغر ، با موهایی کوتاه و فر در میان رنگهایی گرم و درخشان
دو سه تا مغازه توی خانه هست که توی اون صنایع دستی که بچه های هنر درست کردن می فرشوند گردنبند و گوشواره و سفال و شیشه ...همه جا پر از رنگ و نور...و پر از کتابهای کوچک با مزه ..یک کتاب از عشقم شل سیلور استاین خریدم here I am in the wind again…
یک کتاب بود که گرون بود نخریدم اما همنجا سرپایی خوندم و حسابی خندیدم ...کتاب فرهنگ شیطان بود...معنی کلمات آنقد رخنده دار بود...بی عقل: کسی که فکر می کند همه مردم بی عقلند... نویسنده زمان جنگ داخلی امریکا نوشته بود این کتاب را و طبق معمول همیشه اسم نویسنده یادم نیست....
دم در ساختمان رو پله ها نشستم و کتاب را میخواندم و منتظر بودم که دو موتور سوار امدند... همان شکلی که باید باشند سیاه و بلند و ترسناک... همه جا را نگاه کرد و می دانستم که کجا توقف خواهد کرد دختران و پسران جوانی که روی چمنها نشسته بودند و سیگار می کشیدند. دختران سریع فرار کردند ولی پسر ها خواستند که غرورشان حفظ شود در نتیجه بردنشان ...به دلیل نشستن روی چمنها ...دختران و سیگار...تمام علائم فساد اخلاقی...

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...