۱۱ شهریور ۱۳۸۵

از ساعت 11 تا 4 صبح درد می کشیدم به خاطر اینکه نمی خواستند من بفهمم انتی بیوتیک ندارند! مدام مخدر می زدند که هیچ فایده ای نداشت. سرانجام گفتند اگر حاضری بستری بشی می تونیم درمان را شروع کنیم. سرنگ در دست از این بیمارستان فرار کردم و انها به دنبال من می دونید تا امضا بگیرند که با رضایت خودم بیرون امدم و همینطور پول امپولهای را بگیرند که هیچ اثری نداشت. در خیابان تاریک به دنبال ماشین می دویدم و کسی سوارم نمی کرد همه فرار می کردند. زمانی که از درد روی زمین افتادم دو پسر جوان با ماشین کوچکشان سوارم کردند . پسرک دیوانه وار گاز می داد تا به بیمارستانی دیگر رسیدم . با ماشین وارد اورژانس شد و انجا را روی سر خودش گذاشت تا مرا پذیرفتند. پسر موبایلش را به من داد و خودش بیرون ماند ...تا صبح ... 6 صبح درد تمام شد. پسر رفت ... حتی اسمش را نمی دانم هر جا هست خدا نگهدارش باشد.
داروهای که دکتر اورژانس داد شروع به مصرف کردم و بعد از چهار روز حالم بدتر شد به یک دکتر متخصص مراجعه کردم گفت امپولی که تا ان زمان چهار تایش رازده بودم برای سوزاک مردان استفاده می شود و نه برای عفونت کلیه! و ان هم یکی نه ده تا! انهم وریدی نه عضلانی! ان هم نه روزی دو بار با خطر سکته قلبی!
به دکتر گفتم که درد فراتر از تحمل من بود. غیر عادی و حیوانی بود. در ان لحظه به تنها چیزی که فکر می کردم مرگ بود. سرم را می زدم توی دیوار تا بمیرم و درد تمام شود. دکتر با ملایمت گفت بله دردش به اندازه درد زایمان است!
اول اینکه امیدوارم تمام مردان عفونت و سنگ کلیه بگیرند تا بفهمند زنان هنگام زایمان چه می کشند..بعد..این زنان دیوانه اند که با زایمان اول دوباره حامله می شوند؟ واقعا برایم سئوال است اگر درد زایمان شبیه این بود که من کشیدم...خب گور بابای بچه!!!

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...