۱۱ شهریور ۱۳۸۵

به شدت پشمالو شده بودم. این قصیه هم خیلی جالبه ها منظورم از میزان پشمالویی خانمها می توان ازطلاعاتی در باره روابط عاطفیشان پیدا کرد.خلاصه برای اولین بار رفتم اپیلاسیون
یک سالن بزرگ بود به یک عالمه کابین هایی شبیه تزریقات . روز تخت کاغذ های یک بار مصرف گذاشته بودند و روی میز کنارش یک هیتر و ظرف موم و کاردک و ...خانمها روپوش سفید پوشیده بودند و مسئول از تو محل مورد نظر و نام شخص را می پرسید . برای من که اولین بار اومده بودم خودشان انتخاب کردند. خانمی به نام اعظم با چهره تمام مادران دنیا
گفت که دراز بکشم و رسیدم را گرفت و یادم داد که پاهایم را چطور بگذارم. خب نتیجه عالی است الان دوست دارم برم استخر یا کنار دریا اما واقعا دانشمندان باید راه بهتری برای خلاص شدن از این پشم و پیل پیدا کنند . این روش یک خورده غیر انسانی است!
در مدتی که خوابیده بودم به این زن و شغلش فکر می کردم. کاری شدیدا بدنی و نه چندان تمیز ! بامزه اینکه برای گرفتن انعام بیشتر از جاهای که خواسته بودی اپیلاسیون می کرد وقتی فهمید با اولم است سنگ تمام گذاشت و تا هر وقت امدم او را صدا بزنم
.بعد از اتمام کار یک روپوش و صندل می دادند تا در حمام دوش بگیری و کاغذ های یک بار مصرف تا حودت را خشک کنی تجربه جالبی بود

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...