۲۲ تیر ۱۳۸۶
یکی از دوستانم به من گیر می داد... مرد خوبی که دوستش دارم ..کاملا داداشی..برای رها شدن از شرش او را به یکی از دوستانم معرفی کردم به امید اینکه ختم به خیر شود...حالا مدت زیادی است که اقا با دوست ما کلی حال می کند اما به او گفته که قصد ازدواج ندارد هیچوقت نداشته ...و من نمی توانم به دوستم بگم که با او نمی خواهد ازدواج کند واگرنه با من قصدش را داشت! و دوست من (دختره) در شرایطی است که باید حتما ازدواج کند ...ضمن اینکه دوستم(مرده) واقعا صادق است که راستش را می گوید...اما از این رابطه هم راضی است و دختره هم امیدوار است که نظر او راعوض کند و من می دانم که وقت تلف کردن است و او این وسط فرصتهای ازدواج را دارد از دست می دهد و این ریدمان تقصیر من هم هست....
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۲ نظر:
خدا رو شكر كه نگفتي واه واه واه از دست اين مردها
چه دوست خوبی ایجاد یه رابطه ی ریدمانی کار هر خسی نیست .
ارسال یک نظر