رفتم شمس پرنده پری صابری
مجموعه های بهم ریخته از اواز وموسیقی و رقص و ویدئو که همه در کنار هم یک ابتذال را کامل می کردند. تنها چیزی که دل را می لرزاند همان فقط اشعار خود مولوی بود. فاجعه تر از همه دختری بودکه با اسکیت سماع انجام می داد وشمس و مولوی همه خود را به صحنه می مالیدند مدام
تئاتر که تمام شد امدم توی راهرو و به صدای کف زدنها گوش می دادم و فکر می کردم که ایا ان همه هزار نفر اشتباه می کنند ومن درست ؟
پسر و دختری جوان بیرون امدند و پسر باخنده به دختر می گفت : شمس پرنده نبود که شمس خزنده بود
می خواستم ماچش کنم
۱۵ آذر ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۱ نظر:
احتمالا پسرك كلاه سبز و پالتوسياه بلند و لاغر قد بلند نبود..اگه بود چپ نگاش كني با من طرفي...پسر كوچولوم مدل عكاسي منه...
ارسال یک نظر