۱۵ آذر ۱۳۸۶


رفتم شمس پرنده پری صابری
مجموعه های بهم ریخته از اواز وموسیقی و رقص و ویدئو که همه در کنار هم یک ابتذال را کامل می کردند. تنها چیزی که دل را می لرزاند همان فقط اشعار خود مولوی بود. فاجعه تر از همه دختری بودکه با اسکیت سماع انجام می داد وشمس و مولوی همه خود را به صحنه می مالیدند مدام
تئاتر که تمام شد امدم توی راهرو و به صدای کف زدنها گوش می دادم و فکر می کردم که ایا ان همه هزار نفر اشتباه می کنند ومن درست ؟
پسر و دختری جوان بیرون امدند و پسر باخنده به دختر می گفت : شمس پرنده نبود که شمس خزنده بود
می خواستم ماچش کنم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

احتمالا پسرك كلاه سبز و پالتوسياه بلند و لاغر قد بلند نبود..اگه بود چپ نگاش كني با من طرفي...پسر كوچولوم مدل عكاسي منه...

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...