۲۴ آذر ۱۳۸۶



وای که من چقدر این بازیگرامو دوست دارم :
داشتیم برای چندمین بار این صحنه را تمرین می کردیم .قرار بود که بروند پشت پرده و هنگامی که من چراغ صحنه را روشن می کنم با ان لباسهای سفید با حرکاتی موزون شبیه پرواز پرندگان وارد شوند. چراغ ها را خاموش کردم تا اماده شوند و زمانی که روشن کردم با این صحنه مواجه شدم:
یک عده دختر سفید پوش چهار زانو جلو صحنه نشسته اند و دور سرشان عمامه پیچیده اند و به شیوه قوالی داشتن می خوندن و مثلا می نواختند ...

هنوز عضلات دهانم درد می کند

۳ نظر:

ناشناس گفت...

از این جور شیطنت ها زیاد کردیم 20-30 نفری می رفتیم کنسرت...آخرش داد می زدیم مرغ سحر..حالا یارو کنسرت محلی بود..اگه هم نمی خوند خودمون شروع می کردیم...شوخی ها و شیطنت ها لحظاتی می برنمون به دنیای شادی ها و خنده ها...

ناشناس گفت...

انونیموس حوا سپید : این بازیگرات گروه سنیشون چیه ؟
خوش به حالت اونقدر فضای پشت صحنه تئاتر را دوست دارم . . یکبار تو یکی از اجرا ها بنده پشت پرده نشسته بودم و با خیال راحت داشتم سیگار میکشیدم . مثلا مدیر صحنه هم بودم . بعد دیدم دستیار کارگردان دوید و اومد اون پشت گفت . اسفند را که باید اخر کار روشن کنید دودش داره از لای پرده میاد تو سالن . منم گفتم نه این مربوط به غباره تو هوا است و نوری که تابیده . . شما برو سر کارت .

ناشناس گفت...

به كارگردانشون رفتن ديگه

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...