۲۷ دی ۱۳۸۶

درختان آدمی


یکی از بازیگرام زنگ زده می گه:
دیدین که آدمها چقد رشبیه باغ چنار می مونن؟ مثل موهد(یه بازیگر دیگه ام که نمی دونم اسمش چیه ما همه بهش می گیم موهد) مثل جوی آب می مونه که تو باغا بی صدا و آروم می ره و وقتی صدا ازشون در می یاد که به یه سنگ می خوردن و قلپ صدا می دن و می رن تو باغ به همه کمک می کنن اما خیلی آرومن
اما نگار مثل چنارها میمونه چون بالهاش تو قصه هاست و رو بالهاش لونه کلاغا است اخه کلاغها هم از تو قصه ها می یان و اون لحظه که کلاغ می شینه رو زمین مثل او لحظه هست که قصه ها به واقعیت می پیوندد.. مثل زمانی که دسته کلاغها از روسر آدم ردمی شن وشما فکر می کنیدکه خواب می بینید.. ریشه اش هم تو زمینه دراز دراز هم است واون لحظه که رو زمینه اصغره(اسم مستعار یکی دیگه از بازیگرام که طبعا دختره)
وقتی من این حرفا را می زنم همه به من می گن که تو کلاغی که از تو قصه ها می یاد و واسه ما قصه می گه و من کلاغا را دوست دارن چون کثیفن!!!
گیس طلا: من شبیه چی هستم مائده؟
- شمامثل باد می مونید که تو باغ می یاد.. که برگا رابلند می کند.. می خورد زیر بال کلاغا و یه صدایی از باغ در می یاره ...خودشو را نمی فهمیم اما صدایی که از برگا در می یاد می فهمیم که باد داره می یاد اما هیچوقت نمی فهمم از کجا اومده.. کی اومده ..به کجا می ره ..اصلانمی فهمم کی بوده..اما جنگل چنار رو تکو ن داد و رفت
تو زندگیم هیچ کدام از تعریف هایی که از من شده به این شیرینی نبود...

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...