خسته بودم برای فیلمم به دیدن ایستگاههای مترو رفتم تا یکی را انتخاب کنم ...گرسنه بودم در یکی از ایستگاهها پیراشگی گرفتم ...اومدم خونه ... تمام مدت که پیاده مسیر طولانی را گز می کردم ...به این فکر می کردم که شام ندارم به تمام غذاهایی که حوصله نداشتم درستش کنم فکر می کردم …از جلو سوپری رد شدم و هیچ چیزی به ذهنم نرسید که بخرم ..اومدم خونه نارنگی خوردم... شکلات با چای ...موز ... اما هنوز گشنه بودم رفتم سر یخچال و حتی تخم مرغ هم نبود ..نه اصلا تحمل نون و پنیر را نداشتم .. فریزر را باز کردم... کی حال داره گوشت چرخ کرده بذاره بیرون ...یه ظرف در بسته بود، بازش کردم و چی دیدم ؟
مامانه قبل از رفتن فسنجون درست کرده اونجا گذاشته
می تونید حجم خوشبختی منو درک کنید؟ می تونید ؟ فسنجون با رب انار و یک عالمه گردو ...خوردمش ...لذتش.... لذتش خوردنش ...باور کنید جدی می گم از میک لاو هم بهتر بود ....به خدا............
۸ اسفند ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر