۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷

جبران


غزل روی پام بود و هر ازگاهی می بوسیدمش و نوازشش می کردم به من گفت: خاله گیس طلا ماچم نکن سرما خوردم تو هم سرما می خوری سرت ...تنت ...همه دردمی گیره

عرفان که کنارم نشسته بود به سرعت گفت: خاله گیس طلا منو ماچ کن من هیچی نخوردم..هیچ جات درد نمی گیره

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...