آقا من چقدر فرصت از دست دادم...امروز رفتم به دانشگاهی که توش درس می دم و این دانشجوی های عزیز نیومده بودن(ای خوشم می یاد از همچین دانشجوی هایی) منم تو اتاق استاتید هرچه کاغذ بودم خوندم تا یه مدتی بگذره بعد بگم: خب این دانشجویان بی انضباط هم که متاسفانه نیومدن ...بعد خودم جیم شم...تنها کاغذ باقیمانده روزنامه کیهان بود ... و وای محشر بود توش یه مطلب بود درباره فیلم به همین سادگی میر کریمی... "نوشته بود قهرمان این فیلم سمبول یک زن مسلمان ایرانی است اوزنی مومنه محجبه متدین چادری و خانه دار است که با وجود خیانت همسر چراغ خانه را همچنان روشن می دارد.. و پیام میر کریمی این بود که همانا که بزرگترین جهاد زن خوب شوهر داری کردن است..." وای سکته کردم از خنده
من اگرجای میر کریمی بودم آنقدر با سنگ می زدم تو سر خودم که بمیرم...وای خدا ..روزنامه رابالا گرفته بودم که بقیه صورتم را نبینید اما از شدت خنده روزنامه دردستم می لرزید...الان فقط متاسفم که چرا اینهمه عمر من کیهان نخوندم ...
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر