۱۶ تیر ۱۳۸۷

مادرک



برای ناهار خورشت هویج درست کردم...سر غذا مادرک شروع کرد به دعا کردن: آن کسی که به این مرغ آب و دونه داده، اون کشاورزی که تو شالیزار این برنجو نشا کرده، اون مغازه داری که خریده و فروخته و...من با لذت در انتظار زمانی بودم که در انتهای این رشته نورانی نام من هم برده شد....

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...