دوستم نقاشی بااستعداد و فعال بود. با وجود سن کمش اولین نشانه های شهرتش در محافل هنری دیده می شد و به قول استادش یک گام دیگر تا جایزه اول تصویرگری فاصله داشت. لباس پوشیدنش زیبا ، شلوغ و دلپسند بود و موهایش در هر ملاقات یک اثر هنری جدید بود و همیشه آوانگارد .در تمام لحظات دید هنری اش با او بود. زیاد اهل مطالعه نبود اما از اخبار جدید دنیای هنر خودش کاملا آگاه بود. خانه اش کوچک و شلوغ و شاد بود. پر از تابلو و رنگ و بو، پر از آت آشغالهای زیبا و بی نظمی که خود یک نظم دلپذیر بود و می توانستی روزها و روزها در آن شلوغی چیزهای جدیدی کشف کنی: یک سی دی موسیقی ناب، یک آلبوم عکس، یک عالمه صدف های رنگی. درشهرستان استاد دانشگاه شد و تحولی در رشته نقاشی آن دانشکده کوچک بوجود آورد، جایی که دانشجویان فقط بلد بودند رودخانه و درخت بکشند. پس از مدتی معاون پژوهشی همان دانشکده شد و دانشجویان همگی عاشقش بودند تا ...
دوستم ازدواج عاشقانه ای کرد
پس از یک سال به خانه اش در شمال شهر رفتم، خانه ای بزرگ و تاریک با مبلهای سنگین و تیره. روی در یخچالش لیست غذاهایی که باید بپزد را چسبانده بود. نهار را روی میز بزرگی سرو کرد که صندلی های معذبی داشت و بشقابها را قبل از گذاشتن در ماشین ظرفشویی با دقتی شدید پاک می کرد. درتمام مدت دیدارش هر از گاهی بلند می شد و پارکت ها را تی می کشید. از دانشگاه استعفا داده بود و تاریخ نمایشگاهش را کنسل کرده بود . تابلوها و کامپیوترش را در اتاقی کوچک کنار میز چرخ خیاطی و میز اتو گذاشته بود. چاق شده بود و نام شوهرش را 37 بار تکرار کرد.
۲۲ شهریور ۱۳۸۷
مسخ عاشقانه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر