۲۶ شهریور ۱۳۸۷

یو

چلاق چون به خاطر پیاده روی آن شب هنوز شبیه چلاقها راه می رم.مثل اینکه یک جایی در محل اتصال پا به لگن گیر کرده و دونه دونه انگشتهای پایم متورم هستند.
شب کوتاه و بامزه ای بود. قرارمان نه و نیم شب بود و طاهره را دیدیم که کلاه آفتابگیر گذاشته بود و ما هم او را بابت آفتاب شدید دست می انداختیم. زمانی که خیابانها را پشت سر گذاشیتم طاهره روسری وکلاه را برداشت و ما فهمیدم که طاهره موهایش را از ته زده منظورم اینکه تیغ کشیده بود، محمد به طنز می گفت اشکالی ندارد مشکل نور نداریم . اما طاهره حسابی حرص خورد وقتی دید رامین نیز کله اش راتیغ زده وبا خشم می گفت من می خواستم منحصر به فرد باشم چرا این کارو کردی؟ رامین هم جواب داد : به همین دلیل
از کنار اتاقک جنگلبانی یه توله سگ همراهمون کرد. من می دونم از خیلی قدیم می دونم که سگ ها منو دوست دارند. همیشه پارس کنان نزدیک می شوند و به من که می رسند پاهایم را بو می کنند وخودشان را لوس می کنند. خیلی دوست دارم بدون دلیل علمی اش چیه چون من خیلی دوستشون ندارم! فورا براش اسم گذاشتیم:یو...که خود اسم گذاریش یه داستان بامزه بود البته چند بار نزدیک بود منو کله پا کنه این یو می خواست خودش را به پام بماله ومن از ترس اینکه لگدش نکن نزدیک بود بیفتم تو دره...
من همیشه آخر گروه راه می رم و طاهره می گه: مثل لاک پشت آهسته وپیوسته و مجید تصحیح می کنه که اون شتر بود...هر وقت که عقب می موندم یو می اومد کنارم راه می رفت و من باهاش حرف می زدم و به محض اینکه می فهمید اون مخاطبه تمام رفتارهاش شبیه یه شنونده علاقمند می شد ..باور می کنید؟
یه جا ابر جلوی ماه و گرفت و همه جا تاریک شد و من راه باریکو گم کرده وگروه هم جلوتر بودن ..به یو گفتم حالاچی کار کنیم ؟ یو که تا به حال عقب من می اومد افتاد جلوی من و راهو نشونم داد تا به بقیه رسیدم ..باور می کنید؟
شب هم در کنارمون خوابید وقتی ماکیسه خوابها راپهن می کردیم اونم واسه خودش جاشو درست می کرد و صبح دخترا زودتر از پسر ها راه افتادن و یو به سرعت انتخابشو کرد و با ما اومد و سرراه شیرینی و پفک و آب معدنی و مارمولک می خورد و اومد و اومد تا سر خیابون و بعد با چند تا پارس خداحافظی نوستالژیکی کرد و برگشت خونه اش...باور می کنید؟

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...