۱۴ مهر ۱۳۸۷

کلک عاشقانه

مادرک حاضر نیست لباس گرون بخره از طرف دیگه غرورش هم اجازه نمی ده که براش لباس بخریم هرچیزی که تو عمرم براش خریدم بعد از یه مدتی پولشو پشت کتابی، آینه ای یا زیر قالی پیدا کردم حالا به خواهرک پول داده بود که براش مانتو بخره ما هم نامردی نکردیم و یک پالتو خوشگل براش گرفتیم و اومدیم خونه بهش گفتیم تو حراجی ارزون خریدیمش اونم باور کرد و پالتو را پوشید و با این خز یقه اش شکل مارگارت تاچر شد ...حالا از دیشب تا حالا نشسته داره پول پارچه و خز و دکمه را حساب می کنه و می گه:ع اینا که می شه کل پولی که شما دادین، پس دستمزد خیاط بیچاره چی شده!!!
بدبختی اینه که خودش یه زمانی خیاط ماهری بوده و تمام پالتو را زیرو و رو کرده و همه ظرافتهای آن را برایم توضیح داده...اولین باره در این مورد بهش دروغ گفتیم و می ترسم که گندش در بیاد قلبش و یا غرورش بشکنه

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...