مادرک یک عالمه صندل و دمپایی پاره از نمی دونم کجای خونه من پیدا کرده، واسه تعمیر داده یه کفاش افغانی که هیچ مشتری نداشته ،عصری رفته پس بگیره صندلها رو ديده یک عالمه کفش ریخته بوده دور و بر کفاشه و اونم کلی مامانه رو دعا کرده که دستش برکت داشته...
اما ذلیل مرده همه صندل ها را به جای اینکه بدوزه میخ کوبیده...
۱۵ مهر ۱۳۸۷
دعاي ميخي
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر