۲۰ مهر ۱۳۸۷

شجاع شیرازی

من یک کار متهورانه انجام دادم و برای جرم گیری رفتم دندان پزشکی...خدا می داند من چقدر از این کار می ترسم. دکتر ماسک زده که ترس مرا حس کرده بودم مدام شوخی می کرد که:
-چرا اومدی؟
- اومدم جرم گیری
- کی بهت گفت بیای؟
- خودم
- چرا خودت گفتی؟
- خب اخه جرم گرفته
- نه خیر من می دونم امشب مهمونی دعوتی واسه همین اومدی خوشگل کنی بری
تمام مدت جرم گیری هم مرا می خنداند و بعد داد می زد که: ا باز کن.. باز کن.. بعد از پایان کارش هم یک جلسه مضحک اموزش مسواک زدن برام گذاشت وشروع کردیم چونه زدن
- هر بار مسواک زدن ده دقیقه
- عمرا
- چرا؟
- این یعنی 30 دقیقه در روز شما از یه شیرازی مگه چقدر انتظار دارید؟
- نخ دندون
- اصلا حرفشو نزن دکتر
- خب پس به جای سه بار مسواک یه بار بزن اما با نخ دندون
- نه
بالاخره بعد از کلی چونه زدن قبول کردم شبا فقط مسواک بزنم اما پشت دندونای جلوی ایمو 16 بار بزنم!
آخر کار پرسید چند سالته اما وقتی سنمو گفتم خیلی ناراحت شد با اندوهی شدید به پرستارها می گفت: ببیند این خانم دقیقتا همسن منه اون وقت من چقدر پیر شدم...من می خندیدم و اونا همه با هم دلداری اش می دادن اما او حقیقتا غمگین بود. یکیشون مثلا خواست کمک کنه گفت: خب شما درس خوندید(تلویحا یعنی پیر شدید) دکتر به من گفت مگه تو در س نخوندی؟ معصومانه سر تکو ن دادم. پرسید چقدر؟ گفتم دانشجو دکتری... با خشم بامزه ای می زد روی وسایلش و به سر پرستارها داد می زد: ها ببنید درس هم خونده پیر نشده ... این بار دیگه همه می خندیدند..در حالی که او غمگین آه می کشید..

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...