۱۴ آذر ۱۳۸۷

روز سوم:رامیان


صبح به دیدن بافت قدیم گرگان رفتم. زیبا بود، و من نمی دانم کی از این نوستالژی گذشته و عشق به آجر خلاص می شوم. این اتاقهای چهار دری و شش دری که تابستانهای دلپذیر شیراز را در آن گذراندم اینجا هم بودند در مجموعه باقری. مسجد جامع را هم دیدم با مناره ای که بی رحمانه بین دیوارها جدید اسیر شده بود و منبر منبتی چندین صد ساله که بسیار نا مناسب نگهداری می شود و آن بوی دلپذیر را داشت همان بوی اصیل.... چنان آسیبی به کل مسجد وارد کرده بودند با این مثلا نوسازی هایشان آنقدر گشتم تا زمانی که اس ام اسی از دوستان رسید که: راه بیفت مهمانی . خود را به سواری های آزاد شهر رساندم و من شاشو تا رسیدم به آنجا در حال ترکیدن مثانه بودم و خدا راشکر که دانشگاه آزا د دستشویی داشت! مسیر گرگان آزاد شهر نا زیبا بود و خشک انگار که اینجا شمال کشور نیست. از آزاد شهر به سمت کلاله رفتیم . مسیر اندکی سرسبزتر بود فقط اندکی. اما کلاله خود یک شهر کوچک عزیز با خیابانهای پر از درخت بود.
از انجا به خانه یک زن زیبا، دوست داشتنی رفتیم با دو دوقلوی جذاب و یک همسر مهربان . خانم با کمک دو زن روستایی چنان میز مفصلی برای ما چیده بود که هلاک شدیم. خیلی برایم لذت بخش بود از اینکه میزبان هیچ تفاوتی بین ما و آن دو روستایی نمی گذاشت و در مقابل خجالت آنان در آمدن به سر میز، مدام اصرار می کرد که همه مهمانند. غذا مرغ شکم پر شمالی بود و خورشت بادمجان و کشک بادمجان و انواع ترشی و سالاد و ماست موسیر با دلار و تازه یک لیوان ژله سبز که روی آن یک سیب کمپوتی به رنگ قرمز(چون با لبو جوشانده شده بود) و داخلش پر از خامه بود(کشتم همه تونو نه؟)
بعد از ناهار میزبانان مهربان ما را به دیدار حوضچه پرورش ماهی قزل آلا بردند و من برای اولین بار غذا دادن به آنها را تجربه کردم . از آب چشمه آنجا به نیت مادرک خوردم و سبزی محلی که به آن نارنگی مب گفتند چیدم.(با پلو دم کنید محشر است)
بعد از آن به جنگلهای رامیان رفتیم. هیچ نمی گویم از این جنگل ... . زیبای به جای رسید که خارج از تحمل من بود و دوباره عین مادر مرده ها عر زدم و همه به ریشم خندیدند..
و اما قل دختر این دوقلوها که آنقدر جملات قصار گفت که ظرفیت موبایل مرا پر کرد. این بچه سه ساله حیرت انگیز بود
- پاشو برقص
- نه آخه من تکنو بلد نیستم

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...