۱۲ بهمن ۱۳۸۷

هه هه هه



صدای حمیرا در وسط فرهنگسرا طنین انداز شده بود و من با رذالت تمام گوشی را دردست گرفته بودم و وسط سالن داد می زدم: اقای موسوی موبایلتون...


یه آقای ریشو، قد کوتاه و عینکی هراسان از سالن بیرون دوید تا صدای موبایلی که برای شارژ گذاشته بود تو دفتر را خفه کند و با دستپاچگی میگفت: این پسرم دیشب ...

۱۷ نظر:

ناشناس گفت...

lol

savijhe گفت...

بیچاره....

ناشناس گفت...

ای کلک

ناشناس گفت...

اگه این کارو نمی کردی جای تعجب داشت ذات زننونست و هیچ کاریشم نمیشه کرد

ناشناس گفت...

ای ناز نفس اون رذالت
خوشم اومد

ناشناس گفت...

سلام
پشمای طرفو ریختی با این کارت

ناشناس گفت...

محکوم کردن یک نفر به صداقت ، رذالت نیست.

ناشناس گفت...

آقای موسوی تشریف بیارید . خانم حمیرا تماس گرفتن و سوال شرعی دارن .

Holy Killer گفت...

:)) خیلی خوب بود. کلا بلاگت عالیه...

ناشناس گفت...

اینجور زنگها واقعا فاجعه اند و معمولا هم سنخیت کامل!!!!! با دارنده گوشی دارند.

ناشناس گفت...

مرا در قصه هایتان شریک می کنید زنان سرزمین پاره پاره من؟!
http://hejab-diary.blogfa.com/post-12.aspx

ناشناس گفت...

نصیحت کاربردی:می بخور منبر بسوزان،مردم آزاری نکن

ناشناس گفت...

نهایت خباثت دیگه!!!!

ناشناس گفت...

اى بدجنس!

ناشناس گفت...

منتظر باش تا روزی پته ات روی آب بیفتد

ناشناس گفت...

يه بار يه آخوند رو منبر داشت سخنراني مي‌كرد موبايلش كه پايين بود آهنگ قري معين پخش مي‌كرد! اون كه خودش رو زد به بي‌خيالي و خاموشش كرد ولي ما چقدر خنديديم اون روز. يادش بخير!

Habib T گفت...

شنیده ام که به دریای هند جانوری است
که کسب روزی با چشم اشکیاب کند!
زبهر جلب مگس دو دیده را
پر از لباب و هوام کند
چو گشت کاسه چشمش پر از قی و اشک
دو دیده بهم نهاده و سر به زیرآب کند
چو اشگ این حیوان است اشگ دیده شیخ
مرو! مرو! تو به نزدیک این جانور
که با نگهی، ترا چون پشه ائی!
کباب و زباب کند!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...