صدای حمیرا در وسط فرهنگسرا طنین انداز شده بود و من با رذالت تمام گوشی را دردست گرفته بودم و وسط سالن داد می زدم: اقای موسوی موبایلتون...
یه آقای ریشو، قد کوتاه و عینکی هراسان از سالن بیرون دوید تا صدای موبایلی که برای شارژ گذاشته بود تو دفتر را خفه کند و با دستپاچگی میگفت: این پسرم دیشب ...
۱۷ نظر:
lol
بیچاره....
ای کلک
اگه این کارو نمی کردی جای تعجب داشت ذات زننونست و هیچ کاریشم نمیشه کرد
ای ناز نفس اون رذالت
خوشم اومد
سلام
پشمای طرفو ریختی با این کارت
محکوم کردن یک نفر به صداقت ، رذالت نیست.
آقای موسوی تشریف بیارید . خانم حمیرا تماس گرفتن و سوال شرعی دارن .
:)) خیلی خوب بود. کلا بلاگت عالیه...
اینجور زنگها واقعا فاجعه اند و معمولا هم سنخیت کامل!!!!! با دارنده گوشی دارند.
مرا در قصه هایتان شریک می کنید زنان سرزمین پاره پاره من؟!
http://hejab-diary.blogfa.com/post-12.aspx
نصیحت کاربردی:می بخور منبر بسوزان،مردم آزاری نکن
نهایت خباثت دیگه!!!!
اى بدجنس!
منتظر باش تا روزی پته ات روی آب بیفتد
يه بار يه آخوند رو منبر داشت سخنراني ميكرد موبايلش كه پايين بود آهنگ قري معين پخش ميكرد! اون كه خودش رو زد به بيخيالي و خاموشش كرد ولي ما چقدر خنديديم اون روز. يادش بخير!
شنیده ام که به دریای هند جانوری است
که کسب روزی با چشم اشکیاب کند!
زبهر جلب مگس دو دیده را
پر از لباب و هوام کند
چو گشت کاسه چشمش پر از قی و اشک
دو دیده بهم نهاده و سر به زیرآب کند
چو اشگ این حیوان است اشگ دیده شیخ
مرو! مرو! تو به نزدیک این جانور
که با نگهی، ترا چون پشه ائی!
کباب و زباب کند!
ارسال یک نظر