۳ اسفند ۱۳۸۷

بزن بر سینه و بر سر


من میدونم که با نگارش این پست نیمی ازخوانندگانم را از دست می دهم اما پس از مدتها کنکاش به این نتیجه رسیدم که با شما صادق باشم و اعتراف کنم که
.
.
.
دختر خاله
.
.
.
بله دختر خاله
.
.
.
دختر خاله از پایان نامه فوق لیسانسش دفاع کرده و به زودی به شیراز باز خواهد گشت
.
.
.
من به این مناسبت در دنیای وبلاگستان سه روز عزای عمومی اعلام می کنم

۲۰ نظر:

ناشناس گفت...

میشه آدرس این دخترخاله تو شیراز رو به ما هم بدین ..؟؟؟؟

ناشناس گفت...

حق
درود
ما را در غم خود شریک بدانید!

ناشناس گفت...

چند ميگيري يه بلايي سرش بياري تا بمونه؟

ناشناس گفت...

با رفتن دختر خاله من رسما انگیزه ی ادامه زندگیو از دست دادم

ناشناس گفت...

وا اسفااااا ! وا مصیبتا ااا
این چه بلایی بود بر ما نازل شد ؟؟؟
این دفاع پایان نامه چی بود دیگه ؟؟؟
............ ( من غش کردم و دارم مث مار به خودم می پیچم و مریدام هی دارن آب به صورتم می پاشن و قرص قلبمو میتپونن تو حلقم ... )
( چن ساعت بعد ) :
خب خیلی کارا می شه کرد عزیز !
.... ( در حال مرور اون کارای شیطانی در ذهن ) ...
ونهایتا این که :
حالا با اون مدرک فوق لیسانس ینی یه شغل درس حسابی واسه دختر خاله تو این تهران خراب شده نیس که ایشون نذاره بره شیراز ؟ اصن شیرازو میاریم این جا !!!
من رفتم شیرازو بیارم

ناشناس گفت...

این به جایخوش حالی و تبریک هست؟؟؟

navid گفت...

ای بابا. به دختر خاله بگو حتما حتما به دکترا فکر کنه...

ناشناس گفت...

سلام جناب استاد
فوق العاده تر از اونی که بشه تصور کرده مینوسی
معتاد نوشته هاتم

ناشناس گفت...

ohh

ناشناس گفت...

من که خوشحالم، باشد که به روزای پر محتواتر برگردیم تا بررسی حمام های دخترخاله

ناشناس گفت...

نه ! نرو ! تو رو خدا بمون ! پس نقش تو اون وسط چیه ؟ ارشادش کن بمونه دکتراشو بگیره ...

ناشناس گفت...

جاي دخترخاله بسي خالي مي‌شود، نميشه ترغيبش كنيد بمونه براي بقاي اين وبلاگ و شادي دل خوانندگان آن، براش بهونه موندن پيدا كنيد خوب.

تولدمون در يك روز مبارك گيس طلا جون عزيزم :)

ناشناس گفت...

نــــــــــــــــه! (بعد از اين فرياد، از دنيا رفتم و ديگه نتونستم چيزي بنويسم!)

Holden Caulfield گفت...

ها، ای شد. دیدی گفتم خودم میسونمش؟ حالو کی میاد که خودوم برم پیشوازش؟

ناشناس گفت...

نه من شناسایی اش کردم . همین چند روز پیش واحد کناری ما را سه تا دختر شیرازی اجاره کردن. دیروز دیدمشون به دختره میگم ببخشید ما سر و صدا مون شما را اذیت میکنه و دیوار ها بیش از اندازه نازکه میگه نه شما سر و صدا نداری اون همسایه اونور ( بالهجه ) آقاهه خیلی بلند حرف میزنه شب این ( اشاره به کناری ) منو بیدار کرده میگه ببین تو موبایلت یکی داره حرف میزنه .
من که رسما عاشقشون شدم . شاید دوستهای دختر خاله باشن به نظر میاد که هم سن باشن . حالا این دختر خاله اینشاللللاه دکترا که قبول بشه داریمش.

Alborz گفت...

ببين نشد ها! اين "آقا" خطاب كردن اول پستا سبك منه! كپي رايت داره ها!

Unknown گفت...

قضیه چیه؟ به مام بگین! :(

ناشناس گفت...

مگه اینا دوتا نبودن ؟ یکی شونو بردار مال خودت.
نمیشه ؟

ناشناس گفت...

حيف شد!

ناشناس گفت...

ببین چی بهت میگم. اگه بره از چشم تو میبینم! هر کار میتونی بکن که نره؛ مگه اینکه خودش بیاد اینجا و رسما اعلام کنه تو باعث رفتنش نبودی. از الان 48 ساعت وقت داری. اما اگه ...

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...