۱۵ اسفند ۱۳۸۷

کیش - روز اول عصر

به سرعت به سمت دریا به راه افتادیم و من عاشق هر خیابانی هستم که به جای سنگهای جدول گل اطلسی داشته باشه و هر بار که از این خیابان رد شدیم این جمله راه به دخترک گفتم و او با شکیبایی هر بار شنید! تمامی خیابانی در محاصره جداول اطلسی پوش بود که گل کودکی من است که در عطر اطلسی گذشت
و و و سرانجام بعد از دو سال من دریای جنوب را دوباره دیدم و بعد از سالها ساحل کیش را دوباره..
من هیچوقت این رنگ حیرت انگیز را درک نمی کنم. چرا این دریا آبی ساده و معمولی مثل همه تصاویر دریا نیست ؟ من این آبی زنگاری را نمی فهمم چطور می تواند از سفید ساحل مرجانی شروع کند و چند قدم جلوتر رنگی شود و به ان آخر ها که برسد سرمه ای؟
همه می دانید که من عاشق شمالم ولی مگر می شود این بوی خاص دریای جنوب را با چیزی مقایسه کرد؟
دخترک از آن موجودات بود که میشد همه کارها را به او سپرد ...بنابراین دوچرخه را هم کرایه کرد و حسابی هم چک وچانه زد با پسرک جنوبی رفیق شد... و به راه افتادیم در نوار ساحلی کنار دریا پا زدیم.. چنان سرم پر از رنگ و عطر و طعم شده بود که مدام فریاد می زدم: من چقدر خوبم ...دخترک انقدر در طی این روزها این جمله را از من شنید که هر از گاهی که من در سکوت مست یک منظره بودم با نگرانی می پرسید: امروز هم خوبی گیس طلا؟
نگه داشتیم و بالای صخره رفتیم ...موجها به صخره می کوبیدند و اب روی ما می پاشیدند کنار ساحل دراز میکشیدم ومتوجه گذشت زمان نمی شدم... شن های طلائی که آب نقشهای حیرت انگیزی روی انها انداخته بود و صدای موج و عطر گلهایی که نامش را نمی دانم و عطرش دیوانه ام می کرد. حقیقتا مست شده بودم. در بازگشت حتی نمی توانستم دوچرخه را درست برانم
بعد از دو ساعت دو چرخه سواری ، شب آش و لاش به هتل برگشتیم و خود را به کافی شاپ رساندیم. حسابی خندیدیم از دست متصدی که هرکسی هرچیزی سفارش می داد برایش فرقی نمی کرد و طرف در نهایت باید میلک شیک می خورد. دخترک می گفت احتمالا تنها یک جلسه در آموزش کافی شاپ شرکت کرده اونم همین این بوده دیگه...
به شکل جنازه به داخل اتاق برگشتیم و از پذیرش مدام زنگ می زدند و اصرار که شما چای نبات خواسته بودید؟ نمی دونم قیافه مون اینقدر خلاف بوده؟
شب شام و دوش و بیهوشی در ملافه های سفید و خنک در آن هوای حیرت انگیز و گس و صدای برگهای نخل پشت پنجره

۱۵ نظر:

taraaaneh گفت...

این پستت رو خیلی دوست داشتم. من رو یاد ایرانگردیهای دوران دانشجویی میندازه.امیدوارم بقیه سفرت هم پر باشه از بوی اطلسی و صدای برگهای نخل.

ناشناس گفت...

سلام، سوالي داشتم:

در هنگام لذت بردن از اين اوقات خوش و پر از احساس،‌آيا در همان لحظه در ذهنتون جايي براي سبك و طريق نوشتن اين حس‌هاي خوب كه مي‌خواهيد روزهاي آينده در وبلاگ پابليش كنيد مشغوليتي به‌وجود مي‌آيد يا خير؟

ممنون و شرمنده اگر كمي خصوصي است.

Mehrnaz Memar گفت...

چه جالب!!! منم نوجوان که بودم با برادرم که دانشجو بود دوچرخه کرایه کردیم و همه دورتادور جزیره را دور زدیم و به جاهای تاریخیش سرک کشیدیم: کهنترین درخت با دخیلهای پارچه ایش و آب انبارهای قدیمی. بعد هم عکسی از من پشت به موجهایی که به صخره ها می خوردند. عجب تصادفی. خیلی جالب بود.

Mehrnaz Memar گفت...

اشتباه شد. اینقدر زمان گذشته که درست نگفتم این مال سالهای آخر دانشگاهم بود. گفتم که به قول بعضیها لال از دنیا نروم!

Aso گفت...

gis tala!
Nadidamet, nemishnasamet. ye sali hast ke blogeto daem mikhaoonam va hamin mano ASHEGHET karde.
Dokhtar to mahshari :)

ناشناس گفت...

آخ جون، بازم سفرنامه‌خونی داریم!

گیس طلا گفت...

اره محمد جان شبهای سفر معمولا ان روز را به صورت نکاتی ریز یادداشت می کنم و بعد ار برگشت به تهران با خواندن ان کلمات تمام روز را به یاد می اورم و کامل می نویسم
تا روزهای پیری به یاد بیاورم که چگونه زندگی کردم وسفر

ناشناس گفت...

1. شوما با شب بو هم حس سمپاتی دارید؟
2. البته امید است چون سفر به گرگان عکس ها فراموش نشود.
3. تصویری که این دو پست از دخترک نشان می دهد چیزی است در حدود یک زن چادر به دور کمر پیچیده و آماده ی خدمت گزاری که فقط در کافی شاپ هتل توانایی هم نشینی با میهمانش را دارد. آخی

ناشناس گفت...

کیف کردم گیس طلاااااااااااا
حیف که انقذه زود از سفر اومدی
آخه هرچی بیشتر سفر بمونی سفرنامه هات بیشتر می شن
بوس بوس

ناشناس گفت...

akhe pas man ke umadam koja bebaramet az kish khoshgeltar ke nadarimmmm majbooram bedozdamet biyaramet uk (soooratake kheyli sheytoon ba sakho dome feleshi yo changake ghermeze yahoo )

eama am dige
maloomee ke nagamam
la la la

ناشناس گفت...

خیلی رویایی بود. رویایی که دور از دسترس هم نیست. و این دلگرم کننده است.
من تا به حال کیش نرفته ام. تا به حال هم کسی برایم به این وسوسه انگیزی تعریف نکرده بود. همه از مراکز خریدش می گویند و تعداد کمی هم از آن آب انبار قدیمی و خیلی که از ساحل می پرسم می گویند بله البته شن های سفیدی هم دارد!
تا به حال این همه وسوسه ی شنیدن آن بو نشده بودم...

ناشناس گفت...

دلم آفتاب و گرما می خواد..بمیری تو......بعد امتحانام دماغ سوزی هم که باشه یه سر می رم سواحل ایتالیا....15/20 درجه س

ناشناس گفت...

کاش منم پیشت بودم عزیزم

sanaz گفت...

ye joorayi kheili delam mikhad bedoonam chi beine shoma va badeducation migzare!!!!!
sanaz.2965@yahoo.com

ناشناس گفت...

سلام
نمیری گیس طلا
خب منم دلم خواست
:((((

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...