۱۶ اسفند ۱۳۸۷

کیش. صبح روز دوم


صبح قبل از طلوع آفتاب بیدار شدم و در بالکن هتل در تاریکی نشستم و صداها و عطرها را حبس و ضبط کردم.
با روشن شدن هوا به اسکله رفتیم. آب آنقدر مرموز و آرام به ساحل می خورد که ترسناک بود. در اسکه در زیر آب چنان ماهی های درشتی در حرکت بودند که جیغمان درآمد. مردی با آرامشی حسرت برانگیز روی نیمکت ها خوابیده بود و کبوتر ها در کنار مرغ ماهیخوار با آن رنگهای شیک سفید و خاکستری و سیاه، به شدت بی کلاس به نظر می رسیدند . مرغ زیبایی را با خط چشم زرد رنگ هم دیدم که بعدا معلوم شد مرغ مینا است.
که ناگهان دچار دل درد شدیدی شدم و دوان دوان برای صبحانه خود را به هتل رساندیدم. در انجا دیدن یک گروه کارمند که گویا برای یکدوره آموزشی آمده بودند حسابی سردرگم مان کرد. آنان مرا به یاد کارمند های چخوف می انداختند. مدام از خودشان و از در و دیوار عکس می گرفتند و در یک لحظه همه شان با هم در حال عکس گرفتن در تمام زوایه های موجود بودند. شادیشان حسابی شادمان کرد. صبحانه به شدت طولانی بود آنقدر که برای استراحت از خستگی خوردن به اتاق بر گشتیم و برای شنا و غواصی برنامه ریزی کردیم و من فهمیدم که میزبانم میزبانی دارد که او همسر میزبان اصلی است. با این حساب نفهمیدم من طفیلی هستم یا قفیلی یا سفیلی...مهم این بود که همه چیز مجانی بود و کوفت باشد مفت باشد...
خلاصه اینکه مایو و حوله را آماده کردیم و از وقتی اسم شنا و غواصی آمد دخترک هر چند دقیقه یک بار قیافه اش وحشتزده می شد که: فکر کنم دارم پریود می شم و بعد می دوید در دستشویی و شنگول بیرون می امد که: خبری نیست... و این ماجرا تا آخرین روز سفر ادامه داشت!
این میزبان آخری زنی شاد و جذاب و خوش صحبت بود با ماشینی خوش بو به دنبالمان آمد و معلوم شد که دعای مادرک گرفته و پلاژ بانوان به دلیل پاره ای تعمیرات تعطیل است! ولی ما اصلا روحیه خود را از دست نداده و با ایشان یه تور کیش گردی راه انداختیم.

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

1. اول توضیح بابت کامنتم در پست قبلی. راستش می خواستم حس توصیف گری شوما در مورد میزبانتون (دخترک) رو تحریک کنم که ظاهرن همه چیز از قبل پیش بینی شده و ما هیچ شانسی برای ارضاء فوضولی گری از نوع شیرازی نداریم. خب ببینید وقتی خودتان می نویسید "ناگهان دچار دل درد شدیدی شدم و دوان دوان برای صبحانه خود را به هتل رساندیدم" خواننده در مورد هویت موهوم آن کسی که باعث جمع شدن شناسه ی فعل دوم (رساندیم در مقابل شدم)شده دچار سوالات عدیده ای می شود. ایشون همه جا با شوما حضور دارند اما اصولن قبل از شوما حرفی نمی زنند، عملی انجام نمی دهند ولی همراه شوما می مانند. و در نهایت اینکه می خواستم شوخی کنم ولی ظاهرن اصلن بامزه نبوده.

2. بی صبرانه منتظر قسمت های بعد هستیم.

ناشناس گفت...

سلام خوش می گذره ها - ای ول ای ول خوشم آمد از این همه زندگی در لحظه شما .:)

ناشناس گفت...

مارکوپلو گیس طلایی..خیلی خوش بگذره

ناشناس گفت...

haaa! faghat begam ke dar akahrin safari ke be kish dashtim, khanoom morabie ghavasie goft ke period too ab ghat mishe! be khatere ekhtelafe feshar! vase hamin dar oon halat mishe tooye ab raft!( albate inke az nazare pezeshki badesh che balaee sare vajan o rahem o ... zane bad bakht miad ro nemidoonam?:(

ناشناس گفت...

خوش به حالت

ناشناس گفت...

حق
درود
میگم اون تخت خالیها چی شد بالاخره؟!
خوش باشید.
الان اونجایید یا اینجا؟

ناشناس گفت...

شاید اون دخترک (صاحب وبلاگ بدآموزی دوست نداشته باشه راجع به خصوصی ترین مسایلش از جمله پریود! در وبلاگت صبحت کنی

ناشناس گفت...

ااااااااا پس بقیه ش کو ؟
دوباره رفتی مسافرت ؟ ای ناقلا !
راستی واسه تعطیلات عید هم برنامه ی سفر دارین شما ؟ اووووووه یعنی احتمال داره یه سفرنامه ی نزدیک دیگه در انتظارمون باشه ؟
شاد و پیروز باشید

گیس طلا گفت...

خیالت راحت امیر علی

ناشناس گفت...

سفر هم از اون چيزاست كه مي‌تونه آدم رو مست مست كنه...
خوش به حالت!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...