7 صبح امروز سوار مترو بودم. من کتاب می خواندم. دو عاشق جوان هم درکنارم بودند و پسرک دست دور شانه دختر اندخته و بازویش را نوازش میکرد. دوکارگرنوجوان افغانی و یک دختر چادری که ایستاده بودند.
ناگهان یکی از پسرها با زانو به کف واگن خورد. به نظرم رسید در اثر تکان ناگهانی واگن بود. دوباره میله را گرفت ولی به دقیقه نکشید که دوباره افتاد اما اینبار دیگه بلند نشد. سفیدی چشمانش دیده می شد،دوستش سعی می کرد او را بلند کند. همه نیم خیز شدند.
گفتم که این کار را نکند وبگذارد که افقی بماند اما پسر خجالت میکشید دوستش در این وضعیت باشد. به زور بلندش کرد. بلند شدم که به جای من بنشیند که نمی نشست.مردی جوان جای خود را به او داد . روبروی من نشست و سرش را پایین انداخت.حدودا 15 ساله با چروکهای فروان بر پیشانی. دوستش با اینکه جا بود کنارش ننشست. پسر عاشق دست از نوازش برداشت .
پسر سرش را به پنجره تکیه داد و به تدریج تمام صورتش پر از دانه های عرق شد.
دختر چادری یواشکی شکلاتی به دوست نوجوان داد. دوست شکلات را به پسر داد. همه سرشان را پایین انداختند تا پسر بتواند شکلات را بخورد.
سکوت واگن را پرکرده بود.
۲۳ نظر:
manham daar injoor maavaghe saaraam ra pain miandazaam.na az shaarm,az hesse nataavani baraye komaak.
واسه این پست نیست.
اون پسته که نوشتی که هر کی می بندت می گه من تو رو یه جایی دیدم... هااا! خیلی کمکم کرد، منم از این به بعد همینو می گم!
دیدن این جور آدما که تا اینحد مجموعه کاملی از فقر و بدبختی و بیماری و بی پناهین، به خصوص وقتی که آدم هیچ کمک عاجلی نمی تونه بهشون بکنه خیلی دردناکه ...اگه جای تو بودم پر از احساس عجز می شدم و در اولین فرصت حسابی گریه می کردم.
چی بگم والا ،آدم حرفش می بره
در ضمن من و دست کم نگیر ، من و دست کم نگیر (با ریتم 6-8 بخون لطفا )
چش بود آخه؟
talkhe.
با دل سوزی چکاری برای این آدم ها میشه انجام داد . من وقتی پسربچه های فقیر رو می بینم شرمنده کودکیشون میشم اما برای چند تاشون با این حقوق میشه کاری کرد :(
یه دیالوگ ناب از یه فیلم ناب : (و قـتـی گـریه ام مـیگـیـره حـس مـیکـنم هـنـوز زنـده ام .) شکر که ما هم هنوز زنده ایم به لطف شما ...
سنگینی فضا کاملا بر دوش نوشته احساس می شود..
دلم گرفت .... خیلی خوب اون جو رو توصیف کردی ...
nagheshe zoje aashegh chi bood tu in ghesse?!
قبول حرف شما و دوستان رو مي گم
ولي من تو اين شهر يه همچين چيزي تو ادنا نديدم
شايد تهران نبودي ، چه مي دونم توي يه خراب شده ي ديگه بودي كه ادماش خيلي بهترن
مي دونم كه راست ميگي ، ولي نمي تونم باور كنم
سلام
نمیدونم این مطلب واقعیت بود یا یک قطعه ادبی.
به هر حال خیلی لذت بردم از این توصیف عالی صحنه.
چنانچه مایل هستید بنده روی این داستان جهت تولید یک فیلم کوتاه کار کنم، مراتب را از طریق این آدرس اطلاع دهید:
saharfilm.blogfa.com
از همکاری شما سپاسگذارم.
سید شهرام دادگستر
زیادن از این جور مسائل
به عدد موهای سرت
در ضمن مثل اونایی که میگن چهره ات براشون آشناست, من میگم نوشته هات برای آشناست!!!
Tanam larzid...yek kam zaiif tar tosif kon ke adam haalesh bad nashe...
که انسان بودن و ماندن دراين دنيا چه دشوار است
چه رنجي مي کشد آنکس که انسان است واز احساس سرشار است!
من نفهمیدم! اون پسره از اینکه غذا نخورده بود حالش بد شد یا از اینکه اون دوتا دختر و پسر رو در حال ناز و نوازش دیده بود؟
نارسیس
خیلی تلخ بود. راستش یه جورایی از خودم خجالت کشیدم. انگار از مردم جدا افتادم. دلم گرفت...
http://crypticuniverse.blogspot.com/2009/05/blog-post_25.html
دختر کم حالمان گرفته بود. این پست تو هم اساسی اشکمان را در آورد.
من good نیستم سارا هستم.
چه ربطی به فقر داره که دوستان گیر دادن به فقر.
این وضع طبیعی آدم هاست جدای از فقیر و غنی بودنشون. متاسفانه ما مردم اصلا فک نمی کنیم با کارامون چه بلایی سر دیگرانی میاریم. جدا خجالت آور بود طرز عمل اون زوج. چقدر هم که زیاد شده این صحنه ها در جامعه.
حالا اگخ بهشون بگی هم میگن خب دیگران نگاه نکنن و ....
این خانم مریم فرمودند که چه ربطی به فقر داره؟ بلکه عمل آن زوج جوان را که گویا از دید ایشون عامل اصلی سرگیجه و حالت ناخوش پسر شده را مقصر می دانند. در این راستا دو نکته رو باید بگم اول به نویسنده مطلب، عمل اون دو نفر بیچاره در کل چه ربطی به ماجرای غش و ضعف این پسر داشت؟ خودم حدس می زنم "احساسی کردن خواننده". به این نوشته ها می گویند رومانتیک. به بازی گرفتن احساسات سطحی خواننده برای جلب کردن او و ناقص کردن منطقش. کاری که شما کردید. و نتیجه اش کامنت خانم مریم بود که معلوم نیست با کدام منطقش به اینجا رسیده که مردم باید مراقب غرایز جنسی همه افراد باشند. گرچه من مشکلی ندارم. فقط خانوم مریم لطف کند لیست تمام و کمال چیزهایی که موجب برانگیختگی انسان ها می شود را اینجا بنویسد مردم بدانند تا قرار است چه مشکلاتی در جامعه به کدام رفتارهای خطرناک آنها مربوط شود. دیروز مو و آستین کوتاه بود، امروز دست در دست هم بودن نامزد ها و زن و شوهر ها، فردا حتما مدل ابروها، پس فردا کفش ها، روز بعدش زن ها احتمالن باید روی کارتون یخچال دو تا سوراخ ایجاد کنند و به سرشان بکشند و در خیابان رفت آمد کنند. راستی بو چی؟ تحریک نمی کند؟
حالم را به هم می زنید
ارسال یک نظر