۲۹ شهریور ۱۳۸۸

برای قدم زدن از خانه ابجی بیرون امدم و ده قدم بالاتر با این دشت روبرو شدم. پر از گل و به شدت با صفا و دورتا دورش جنگل
خیلی زور دارد به خدا . در کوره راههای جنگل پر از تابلو های راهنما بود و روی درختها را هم با رنگ علامت گذاری کرده بودند و وقتی دختری دوچرخه سوار را دیدم که داشت در جنگل واسه خودش می گشت نزدیک بود سرم با بکوبم به تنه درخت. تازه جنگله هم اصلا به پای جنگلهای ما نمی رسید ای خدا منو بکش ..منم همه اینا را برای ایران می خوام...برگشتم ..خوبه این ابجی بزرگه یک کیکا درست می کنه که طعم بهشتی دارد به خدا
بعد از ظهر هم به کافه سنتراله رفتم. کافه ای که خاطرات فراوانی از مشتریان معروفش دارد. من از کافه خیلی خوشم امد فقط به این دلیل محکم که " گارسون گفت: این منو هم برای این خانم زیبا"(به قول شیرازی ها ویخ... سوزتون بشه)
تازه بعدش هم که کیکم را اورد برایم توضیح داد که رویش یک تکه طلا گذاشته که برای پوست خیلی خوبه و کلی ابجی ها دستم انداختند که حالا این چند عیاره و این ماجراها
یک پیرمرد هم پیانو می نواخت و فضا را به شدت خاص کرده بود و هر وقت که قطعه را تمام می کرد مردم برایش دست می زدند. به شیوه ایرانی ها انقدر عکس گرفتم که یک کارت تبریک از تصویر قدیمی این بنا به من داد و پیشنهاد داد از سالن پشتی عکاسی کنم که برای مراسم خاص بود...
شب خیلی دلنشینی بود انقدر که دلم نمی امد انجا را ترک کنم. بیرون که امدیم در در همان خیابانهایی که من عاشقشان هستم کرتنر اشتراسه وگرابن اشتراسه قدم زدم. گفتم که ماشین تو اینجا نمی یان وفقط پر از مغازه و کافه هاوس و رستوران و ساختمانهای قدیمی و دیدنی است. کفش هم سنگفرش است. در یه کلیسا باز بود و واردش شدم و چنان شوکی به من وارد شد. هیچکس انجا نبود تنها موسیقی بود و مجسمه ها و نقاشی
همان فضایی بود که در کلیسای اشتقان دورف به دنبالش می گشتم و نبود. مجسمه ها زنده شدند و و نقاشی ها به حرکت درامدند و موسیقی زمان را حرکت می داد
بیرون امدم و به قدم زدن روی سنگفرشها وزیر نورهای رنگی ادامه دادم انبوه تویستها و موسیقی
ویولون نوازی با صورتی اشک الود چنان پرشور و غمگین می زد که تمامی زوج ها در اغوش هم بی حرکت خشکشان زده بود
یک دختر و چند پسر جوان گوشه دیگری را با رقص و اهنگ تکنو خود پر کرده بودند و پسری گیتارش را در اغوش گرفته بود و با سازدهنی در دهانش کنسرت دونفره ای را شخصا برگزار کرده بود.
می تونم تا خود صبح بین این مردم و این صداها و نورها قدم بزنم

۹ نظر:

FarNice گفت...

سلام .
ببین یه کلیسا هست تو میشائلرپلاتس
دقیقن دور میدون، پشت همون جایی که از تو زمین دیوارای قدیمی شهر رو کشف کردن، بری میبینی. شایدهم رفته باشی
بعد میری تو کلیسا ، از در اصلی تا رفتی تو میری سمت راست. یه در کوچیک سمت راستت هست که یه اتاق کوچیکه با یه مجسمه مریم. همین.
از اون اتاق کوچیکه هم که بیای بیرون مستقیم بیای جلو تا ته کلیسا ، یعنی به موازات محراب سمت راستش، اون ته ِ ته یه مسیح مصلوب به دیواره. این دوتا بی نظیرترین حس‌ها رو تو کلیساهای وین دادن به من تا حالا.
راستی فکر کنم منظورت اشتفانزدُم بود نوشتی دورف نه ؟ یا شاید منظورت یه دورف دیگه بوده من بد فهمیدم . به هرحال کلیسای مرکز شهر تو اشتفان‌پلاتس اسمش اشتفانزدُمِ :)
خوش بگذره بازم :)

شهرزاد گفت...

اوه خداي من مثل تو فيلما ميمونه!!

ناشناس گفت...

hallo,safarnamato ba hamoon lezati ke minewissi mikhonam,kheili delneshine.mamnoon.mikhastam begham munich jashne oktoberfest hast,harsal 2 hafte hast va 6 milion bazdidkonandeh dare,hatman khaharetoon mishnase,mitoone vasatoon jaleb bashe.

بیتا گفت...

برنگررررررررررررررررررررررررررررد
ای خدااااااااااااااااااااااااا
یکی منو از دست این گیس طلا نجات بده ه ه ه ه ه ه ه ه ههههه ههههه ه هه
برگردی من می دونم و تو هااااا
برگردری می برم موهات رو رنگ تاز ه می کنمااااااااااا

ناشناس گفت...

سلام هم تصاویر و هم متنتون رنگی و جذاب بود و لطفاً اگر به کار برای یک مجله توریستی علاقه مندید یک ایمیل برام بفرستید.shirkhani_h@yahoo.com

محبوب گفت...

سلام
من اولین باره که اومدم وبتون و فکم الان چسبیده کف زمین. الانم تو شکم.فقط یه سوال دارم که البته هیچ ربطی به این پست نداره و از این بابت معذرت میخوام.در مورد پست سفر قبلیتونه میخوام بدونم این سفر با تور بوده یا شما دوست بودید؟ قصد فضولی ندارم ولی چون خیلی دوست دارم یه این سفر ها برم فقط میخوام بدونم یه همچین تور هایی هست یا جمع دوستانه بوده؟ممنون میشم اگر جواب بدید.
این سفرم کلی بهتون خوش بگذره

محبوب گفت...

راستی لینکتون کردم البته میبخشید بی اجازه

farya گفت...

سلام
شاید دیر اینجا رو کشف کردم.... خیلی خوب می نویسید، پست ها خیلی بهم چسبید.... خیلیییی
زندگیتون رو دوست دارم
شما برای همه نا شناسی؟:دی

محیا گفت...

من فک کنم آخرش مهاجرت کنیااا :)

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...