۳۱ شهریور ۱۳۸۸

دریاهای وین

فیلمهای هالیوودی اکواریوم های دریایی را زیاد دیده ام. بخصوص انفجار اکواریم های بزرگ شیشه ای که همیشه باعث فرار قهرمان فیلم می شود. معروف ترینش در ماموریت غیر ممکن بود و خیلی های دیگه . این رنگ ابی خاص این فضاها و وهمی که در ان وجود دارد همیشه برایم جذاب بوده بنابراین بر خساست خودم غلبه کردم و 11 یورو دادم و وارد شدم.
یکی دو سالن را که دیدم فکر کردم پولم را ریختم دور اما هر چه طبقات را بالاتر می رفتم گذشت زمان را بیشتر فراموش می کردم. انچه برای هم حیرت انگیز است خلق این دنیا برای هیچکس است. این موجودات خیلی زودتر از ما ساکنان این کره آبی بودند و صاحبخانه های واقعی آنان هستند. اما زمانی که من به این رنگهای حیرت انگیز و اشکال هندسی زیبا نگاه می کنم به مکانیسمی فکر می کنم که بی اعتنا به چشم دیگری، این همه نقش و رنگ ایجاد کرده.
دیدن خرچنگی با دمی که تمام رنگهای رنگین کمان در ان است یعنی چی؟ ماهی هایی به رنگ فیروزه ای فسفری با حاشیه های زرد و نقوش گرافیکی بر تنشان. در ان همه برنامه ها جذاب مستند که درباره این موجودات دیدم(هوش برتر را به یاد دارید؟) متوجه شدم که بسیار پیش امده که این رنگها سودمندی زیستی ندارند. یعنی اینکه می توانستند نباشند. اعتقاد هم ندارم که خدا انان را برای نمایش قدرت خود به بشر خلق کرده است برای اینکه میلیاردها سال طول کشیده تا بشر بوجود اید و بتواند به اعماق دریا برود(که هنوز به خیلی جاهایش نتوانسته برود) ضمن اینکه بسیاری گونه ها قبل از خلق بشر امده اند و رفته اند بودن اینکه ما زیبایی هایشان را ببینیم و حالا اینها...
زمانی که پشت شیشه، صورتم به صورت ماری که به من زل زده بود، چسبانده بودم ،احساس هری پاتر را داشتم( انجا بود که تو باغ وحش با ماره حرف زد و ازادش کرد)
دیدن یک عالمه دلقک ماهی کلی مرا به خنده انداخت و یاد" نمو" افتادم

و بزرگترین ماری بود که به عمرم دیدم و نمی دونم چرا دهنم اب افتاد! یعنی چی مگه مار می تونه اشتها اور باشه ؟ عجبا
اما سالن مارها یه حس ستایش و وحشتی وسکوتی در بینندگان ایجاد می کردم که خوشم می اومد.
دیدن مادرانی که کودکان را برای دیدن این فضا اورده بودند و با حوصله برایشان توضیح می دادند خیلی لذت بخش بود. مادرانی که یک ذره شکم هم نداشتند.
بامزه تر از همه زمانی بود که به بخش این جک جونورها رسیدم که با وسواسی زنانه به ناخنهای خود نگاه می کرد و انها را تمیز می کرد. منهم جذب این عشوه گری او شده بودم که ناگهان تصمیمش عوض شد و از دست من بالا امد و بازویم را در اغوش گرفت وسرش را روی ان گذاشت. بچه های اطراف من جیغ ویغ می کردند ومادرها دست روی دهانشان گذاشته بودند و من معطل مانده بودم که این ابراز عشق را چگونه پاسخ دهم که بعد از مدتی خودش بی خیال من شد و رفت دنبال یه جونور دیگه!
تا اخر مسیر هر وقت به این گروه می رسیدم با هیجان به من لبخند می زدند(بچه معروف شدیم ها )...
پرنده ها خیلی رنگین بودند اینقدر که دهاتی به نظر می رسیدند اما هنوز انچه که می خواستم ندیده بودم
این
کوسه ها و ماهی های به شدت بزرگ و مهمتر از همه این لاک پشت غول اسا که با چهره همیشه غمگینش به کندی می چرخید در اب ابی بانوری که از پنجره ای در همان زیر می تابید. همان وهم وحیرت همیشگی. حرکت ملایم و بدون صدای انان ..دنیایی که تو را در ان راه نیست.
روی زمین نشستم و صورتم را به شیشه چسباندم ...دنیایی غریبی است خیلی دور و مرموز
در طبقه اخر تراس اطراف ساختمان بود که دوربین هایی هم برای دیدن شهر گذاشته بودند.تمام وین دیده می شد با سفال قرمز سقفهایش زیبا و افتابی

۱۴ نظر:

نگار ایرانی گفت...

هر روز حس حسادتم بیشتر تحریک میشه،نه از اینکه این همه چیز قشنگ میبینی بلکه از اینکه این قدر قشنگ میبینی.
راستی مدرسه ها باز شده ها.برنمیگردی استاد؟

maahoor گفت...

na digeh in dafeh jedi jedi delam o souzoundi...boro halesh o bebar

Hectorist گفت...

gis tEla !
چه خِنده ناک!

MoNO گفت...

وقتی در مورده مارها می صحبتیدی یک آن رفتم به فیلم الکساندر که انجلینا جوونم خودش رو مار پیچ کرده!!ییهو دلم مار خواست.اما یاد سری قبل که رفتم نمایشگاه مارها افتادم نظرم عوض شد به روی سرخ رفتم تقریبا با روی سفید اومدم بیرون.(وقتی راهنما در مورد مار جعفری صحبت می نمود تقریبا یک آن اون دنیا رو جلو چشام دیدم - یه قطره از زهر ماره برای کشتن 1200 نفر کافی بود )
در هر صورت اسسسسسستاذ سفر خوش بگذره مارو ( ایهام داره توجه فراموش نشود ) هم فراموش نکنید.

شهرزاد گفت...

اون جانوري كه رو دست تو خوابيد چي بود؟

شهرزاد گفت...

من هميشه فكر ميكنم دولت ما با اين همه ثروت هنگفت چرا هيچوقت به فكر يه باغ وحش تر و تميز زيبا يه شهر بازي ايمن و بزرگ با امكاناتي مجهز اكواريومهايي بزرگ مانند انچه در ساير كشورهاست و ..... نيست ؟
چرا دولت ما به فكر هيچ چيز نيست؟

هستی دخت گفت...

من همیشه وحشتم اینه که برم همچین جایی بعد یهو آکواریومه بشکنه.منم که شنا بلد نیستم اینقدر آب با طعم ماهی میخورم تا خفه میشم.حتی اگه شنا هم بلد باشم اون کوسه گندهه میاد منو میخوره!!!

شهرزاد گفت...

گیس طلا جون با این گلهای قشنگی که برام میفرستی شرمنده ام میکنی.[لبخند]

محبوب گفت...

وای چقده رنگی رنگیه دیشب عکسها باز نمیشد منl نمیفهمیدم چیو دارید توضیح میدید الان کلی خوشحالم که دارم میبینم.این جونوره که اومده رو دستتون چه بامزست:)نازش میکردید احتمالا دیگه ول نمیکرد.
من تصور اینکه برم یه جا که کوسه بهم نزدیک باشه یا مار دو وجبیم باشه رو نمیتونم بکنم :)

ناشناس گفت...

ها ها بازم هم زماني!!!

این مو ری ک س گفت...

سلام...خوبین؟یه مدت نبودم چقدر مطلب نوشتین[چشمک]امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشین[لبخند][گل]

ناشناس گفت...

salam man motevajeh shodam ke ostad honar hastin,doroste?chand ta soal dashtam,javab midin?shad bashid

farya گفت...

kheili bad nist ke inja ye tarafast? yani nemishe ye joori bashe ke shoma javab bedin?:)h

گیس طلا گفت...

baba man javab midam age kesi soal kone. khob e mail bezanid

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...