امروز رفتم جمعه بازار.
خوانندگان قدیمی می دانند من چقدر انجا را دوست دارم. ان رنگها و نقشها که به در و دیوار آویزان است. جستجو در ان سنگهای رنگی، نوستالژی ظرف و ظروف قدیمی، دیدن همیشگی بلور بارفتن، ورق زدن صفحه ها ی گرام و حتی نامه های پستی قدیمی که احتمالا هم گیرنده و هم فرستنده در این دنیا نیستند. ان دختر فروشنده عشوه گر ترکمن ، زن فروشنده میانسالی که کلاه فرانسوی بر سر می گذارد و گروه جوانان مشابه هیپی های دهه 70 که لباسهای کتان می فروشند و پیرمرد هایی چون عتیقه هایشان خاک گرفته و دور، پر از داستان
یک انگشتر سبز رنگ گرفتم، یک گردنبند قرمز و سه تا ظرف سفال آبی تیره با یک سیب و گلابی چوبی
در بازگشت راننده در کوچه ای پیچید و ساختمانی قدیمی و به چه زیبایی دیدم . اه از نهادم برامد وقتی تابلو وابسته به نهاد ریاست جمهوری را بر سرش دیدم. راننده می گفت که فردین و فروزان در این خانه فیلم بازی کرده اند . در ادامه صحبتهایمان درباره ساکنان فعلی این خانه به لغت "جزغاله" رسیدیم و در عملیات زبانشناسی، راننده بروجرودی برایم چگونگی درست کردن جزغاله را توضیح داد که داستانی بود پر از اب چشم
و من از ان لحظه تا کنون به ان پیه ها و سرخ کردن ها و در کوزه و در خمیر گذاشتن ها و در تنور سرخ کردن ها فکر می کنم و در حسرتی جانگداز فرو رفته ام. یعنی در زمان حاضر امکان خوردن جزغاله برای من وجود ندارد؟ نه نه نه نمی تونم تحمل کنم
من چطور این درد را تحمل کنم؟
۱۶ نظر:
جاهایی که تو کد قالب نوشته text-align:left را به تبدیلکنید به right تا مشکل تیتر های سمت چپ قالبتون درست بشه
ای بابا.. ما شیرازیا که خودمون جزغاله درست می کنیم... به مامانت بگو حتمن بلده...
آدم گاهی با فهمیدن بعضی چیزا جزغاله می شه
من بچه بودم خوردم در حد چی !
(این جزغاله رو می گم - ولی تنور منور در کار نبوده )
فرمودین و مرا کباب نمودین. یاد اون وقت هایی که بدن سالم اجازه عقل سالم را می داد به خیر
آخ آخ نگو...ما به این ترکیب می گیم قرمه(یا غرمه نمی دونم)...هر چی خریدی مبارکت باشه.جمعه بازار خیلی با حاله.
harbar esme in jome bazar miyad yadam miyofte ke naraftam va vase har jome barname rizi mikonam ke beram va tahala nashode.
manam age beram hatman angoshtar mikharam.ba 2 ta goshvarei ke shayad halamo behtar kone.
سلام
میشه بگی کجا برگزار میشه؟ هر هفته هست؟
پارکینگ پروانه توخیابون جمهوری . اره هر هفته
سلام گیس طلا
ازاسمت خوشم اومد
از خودت بیشتر
منم عاشق بازارم
همه نوعش
چند بار تا حالا گم شدم
ولی خوشبختانه یکی پیدام کرده
تحویلم داده
سلام گیس طلا
ازاسمت خوشم اومد
از خودت بیشتر
منم عاشق بازارم
همه نوعش
چند بار تا حالا گم شدم
ولی خوشبختانه یکی پیدام کرده
تحویلم داده
من و دوستم هم ديروز پريروز ها داشتيم حرفشو مي زديم. اين هفته حتما بايد برم.
وای من انقدر جمع بازار دوست دارم ولی هیچکی نیست منو ببره که خوب البته تنهایی هم همتش نیست .جزغاله رو ولی خوب درک نکردم؟؟
سلام
فكر كردم ممكنه اگه توي گودر كامنت بذارم به دستتون نرسه،نتيجه اين شد كه مستقيم آمدم اين جا تا بگم، آخخخخخخخخخخخخخخخخ كه چه همه ديروز دنبال كسي بودم كه باهاش برم پاساژ پروانه و آخرش هم هيچ كس نبود! :(
جمعه بازار را تازگیها وقت جمع کردنش می روم. آن ساعتهای آخر که هیاهوی فروشندگان است و رنگهایی که نمی خواهند جمع شوند انگار و روزنامه های پخش و پلا. حس غریب و عجیب و آرامشی گنگ می دهد به من. به منی که این روزها دارم مرگ می بینم مدام.
گیس طلا جان بیا و بزرگی کن، برای من شکمو بگو این جزغاله چیه؟
زنده باد انسانهای اهل ذوق؛ اهل نوستالژی ... خاطره و انس . اون بازار فوقالعاده است ؛ فامیلی داریم که یکی از اصلی انگیزه هایش از سفر به ایران ( هر ساله ) پرسه زدن در این جمعه بازار است!
ارسال یک نظر