امروز سرکلاس بچه های فوق بودم که یه دختری از لای در سر کرد تو که:
- خانم گیس طلا منو میشناسی؟
یادم اومد. یکی از دانش اموزان دبیرستان تیزهوشانی فرزانه . بچه هایی که به طرز بی رحمانه ای برنامه ریزی می شدند برای المپیادها و دکتر مهندس شدن ها و من با این بچه ها تئاتر کار می کردم.
دیالوگها را با یکبار خواندن حفظ می شدند. میزانسها را با یک بار اجرا. از همه جذابتر بداهه هایی که حیرت انگیز بود و خلاق . عشقشان به من و شیوه ابرازشان. طنز حیرت انگیزشان و انفجار های خنده . مجلاتی دست نویس و کاملا حرفه ای تهیه میکردند که من هنوز با دیدن کاریکاتوری که از من کشیده اند لبخند میزنم.
یکی دوسالی دلپذیر را در آنجا گذراندم تا عذرم را خواستند که البته طبیعی بود.،این کارخانه حق تولید هنرمند نداشت .
و چه لذتی است حالا که آنان را می بینم که با وجود تمام مخالفت ها و موانع تبدیل به دانشجویان موفق هنر شده اند
۲۵ نظر:
man ye daneshjuie physice daneshga tehranam!va nemiduni ke harbar cheghadr ba hasrat rahrohaie daneshkade honar ro mibal'am!enghad mahv misham!mahve hameie adamash mahve classha!mahve kelasaie ke hame jash rangie!hamunghad shifteie honaram,ke shifteie hoghugh ke shifteie olum ejtemaieie ,ke shifteie adabiat!aslan vaghti miram ketabkhune markazi mahve ketabhaie digaran misham!zist shenasi,hame chi.vaghean fogholadast vali tasavore zendegi bedune riaziato physics vasam momken nis!vali hamin baes shode ke hich kari ro dar zendegi be nahve ahsan anjam nadam!va man narahatam!va man shifteie hameie 2khtarhaie movafagham shifteie esteghlaleshun,talasheshun,...man vaghean inja va shakhsiati ke az neveshtehat dar zehnam shekl gereftaro dust daram!kash mishod ke be ma ham theatre yad midadi!balkan hame chi taghier mikard
تا باشه همیشه از این خرابکاریا
من از خروجیهای همون مدرسه لعنتیم که ،اون برنامه های فشرده برای به قول تو ، دکتر و مهندس شدنشون هرگز به من اجازه نداد خودمو کشف کنم.تا روزی که اتفاقی کتاب تاریخ هنر هلن گاردنر را دیدم و فهمیدم که چه کلاهی سرم رفته!
به نظر من که "آب خودش راشو میکشه و چاله رو پیدا می کنه!"
سلام
خطاب به حواس پرت : اگه جلوش سد باشه چی ؟
باورت میشه 10 دقیقه است گیره این جمله هستم ((یه دختری از لای در سر کرد تو که)) , یکم نشانه گذاری رو بیشتر کنی راحت تر خونده میشه ها :D
با هر پستی که می ذارید، دلایل من برای دوست داشتنتون بیشتر می شه.
یکی از دلایل تقلب، نبودن آراء باطله در شمارش آراء تا نزدیکای اواخر اعلام نتایج نهایی بود!
حالا یکی از دوستان این لینکو فرستاده که ببین، جمع بزن و ببین که آرای باطله هم هست! حالا من جمع زدم دیدم آراء باطله دقیقاً ۹۰۰۰ تاست! این هم حتماً از معجزات هزاره ی سومه این هم لینکش:
http://www.seemorgh.com/news/default.aspx?conid=32715&tabid=2506
اینم لینک یه اعلام نتایج دیگه که زمانش بعد از اعلام نتایج بالاییه ولی آراء باطله نداره! منم مثه شما! گیج شدم که چه طور چنین چیزی امکان داره!
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8803230320
دست خوش. هنرمند شدن از اون مدرسه دل شیر میخواد که شما بهشون دادی. واقعا دست خوش.
این بنده حقیر فکر میکنم که توقع خانواده بیشتر از فشار مدرسه ماها رو هل میداد تو اون مسیر... و البته صرف مهندس بودن جلوی این که واسه دل خودم فیلم آماتوری بسازم نمی گیره.. البته حرفه ای و آکادمیک یه چیز دیگس
مشکل اصلی درجا زدن ما اینه که یه مسیر مستقیم رو میگیریم و اونقدراز منحرف شدن میترسیم که حتی به دوروبرمون هم نگاه نمیکنیم
در مورد تقلب حرفمو پس میگیرم. ممکنه اشتباه تایپی باشه!
هنر.....!!!
intoram nist! manam farzanegan shiraz boodam , ba inke siyasat e vaqt ino nemikhast modiremoo ke khanoom e falamak bood be har badbakhti baraye ma karo joor mikard! yadesh bekheir!!!! in zehniyat e adamast chera baqiyaro mahkoom mikonim!? har chand yadame khanoom falamak mano khast daftar ye bar too rahnamaii va rasman az man khast ketabaye qeire darsi nakhoonam !!! ke manam goftam fek nemikonam be oon marboot bashe omoor shakhsiye man , az qarar mamanam khaste bood ! har chand mamanam hasha mikone! :))))) yadesh bekheir! faqat inke aqe bekhay chizi beshio kari koni hich kas nemitoone joloto begire , akharesham doctor shodam naqashimam mikonam , class haye honoramam tooye ye keshvare faranqi miram! hasratam khoondan adabiuat farsi ama ba academy be shiveye qarbiye , ki midoone shayad to 50 salegi oonam anjam dadam! sahar az
5 6 ماهی به کنکور مونده بود که تصمیم گرفتم برم رشته هنر فکر کردم زندگی یه باره پس باید به علاقه مندیام برسم اما این داداشم هی نشست در گوشم خوند که درستو بخون بعدش که درآمدی بدست آوردی برو سراغ علاقه مندیت بالاخره نرفتم و خلاصه اینکه هیچ وقت نتونستم برم سراغ هنر و فکر میکنم اگه فردا بمیرم بزرگترین حسرت زندگیم همین باشه
وای که دلم می خواد تا آخر زندگیم یه فرصتی داشته باشم و برم سراغ کار تئاتر و سینما
خوشبحالشون و خوشبحالتون...
اگه ادم های عجیبی نبودند که دانشجوی هنر نمی شدن .. باور کن!
دلم واسه بعضی هاشون میسوزه ، بزرگتر که میشن ، می بینند از بعضی لذت های زندگی محروم بوده اند (البته چیزهای دیگری به دست آورده اند).
اما اونایی که بعد از ریاضی و فیزیک به سمت هنر میرن ، به نظرم دید بهتری به هنر پیدا میکنند ، دیدی همراه با علم نه فقط احساس.
ولی تو اون مدرسه من هیچ وقت این فشار رو احساس نکردم. و همیشه برای بقیه دانش آموزها حسرت خوردم که فرصت تجربه کردن چیزهایی که ما فرصت تجربه کردنش داشتیم رو ندارن. خیلی از ماها خط زندگیمون رو از دبیرستان پیدا کردیم چون فرصت تجربه کردن خیلی چیزها رو داشتیم اما خیلی از هم سن و سال های ما تازه آخر لیسانشون می فهمن یا حتی فکر می کنن که چه کاره ان تو این دنیا ...
مدرسه من یکی از بهترین فرصت های من تو زندگیم بوده. این فضا وجود داشت که برای خیلی چیزها رو تجربه کنی. اگر خودت میخواستی ...
البته بعد از دوره ما فشارای درسی تو مدرسه بیشتر شده که یه بخش زیادیش هم تقصیر خانواده هاست. یادم نمیره هیچ وقت بحث یکی از معاون ها رو با مادر یکی از بچه ها که چرا مشارکت بچه شما در راه انداختن یه نمایشگاه مدرسه ای و گروه اجرایی بودن به اندازه فیزیک و ریاضی خوندن مهمه ... امیدوارم مادر عزیز توجیه شده باشه
درسته كه اغلب ننه و باباها دلشون ميخواد دختر يا پسرشون دكتر و مهندس بشن ولي مشكل بزرگتر اينه كه اغلب دختر و پسرا ميخوان هنرمند بشن و اكثرا" هم دلشون ميخواد هنرپيشه بشن .
و اينكه آيا توو هنر استعداد دارن يا ندارن براشون مهم نيس فقط ميخوان هنرمند بشن .
و معمولا پدر و مادرا را وادار ميكنن تا موافقت كنن كه اونا برن دنبال استعداد ! و عشقشون كه همانا هنر و هنرمند شدن باشد و در بيشتر موارد هم هنرمند كه نميشن هيچ ، داغ دكتر و مهندس شدن هم ميذارن رو دل ننه و باباهاشون .
از استثناها كه بگذريم ، كار پدر و مادرا درست تره . لااقل بزور كه دكتر و مهندس مي كنندشان . بد است ؟!!
لذت که فقط توی هنر نیستش. هر کس از یک چیزی لذت میبره، یکی از ریاضی و فیزیک و یکی از هنر و ادبیات. درسته که توی آن مدرسه فشار درس زیاد بود، ولی کلی امکانات (کلوب و استاد) هم بود که بشه علایق و استعدادهای غیر درسی رو پرورش داد. خیلیها از بیرون یک نگاه کیلیشیی به مدارس تیزهوشان دارند که با واقعیت مطابقت نداره.
واقعا خیلی خیلی حیف است که در ایران دانش آموزان خوب را برای هنر و علو اجتماعی تربیت نمی کنند. بر عکس همه جای دنیا.
من تجربه برعکس داشتم، چون معماری درس میدم و
یکی از شگردام الان معدن شن و ماسه داره
یکی الهه گلد کوئست شده
یکی آجانس هواپیمایی داره
یکی بتن آماده تولید میکنه
و احمق آخری گاهی درس میده، گاهی مقاله می نویسه، گاهی هم اگر شکوفائی اقتصادی اجازه بده، طراحی میکنه.
گیس طلا جونم!
منم تو یکی از همین به قول تو کارخونه ها درس خوندم، و الان هم دانشجوی سال آخر معماریم، اصلا هم این حس رو ندارم که تو اون مدارس همه رو مجبور می کنن که دکتر مهندس المپیادی بشن! :D
و اتفاقا به نظرم یکی نکات خیلی مثبت تو مدرسه ما(حداقل در زمان من، و در مقایسه با مدارس دیگه ی شهر) این بود که به بچه ها خیلی آزادی می دادن تو مسائل درسی و همین خلاقیت رو تقویت می کرد..
من یه مدت تئاتر کار کردم خیلی کوتاه
واقعا هم عاشقش بودم
اما نشد ادامه بدم
همه هم می گفتن استعدادشو دارم
حالا می خواستم ببینم شما می تونی کمکم کنی جاییو پیدا کنم که ادامه بدم تئاترو؟
گمون کنم از این که عذرتون را خواستند ناراحتید . اگر این مدرسه به فکر خلاقیت بچه ها نبود گروه تئاتر راه مینداخت؟ چند تا دبیرستان دخترانه صاحب نام می شناسید که به این چیزها اهمیت بدند؟
احیاناً این دختر اسمش شکیبا نیست؟
سلام،
اين پست منو برد به گذشته ي دردناك خودم!
ارسال یک نظر