۲۳ بهمن ۱۳۸۸

یک لحظه بی توجهی نزدیک بود یک عمر پشیمانی:)


گویا دختر خاله داشته درباره تغییر لامپ اتاق به من پیشنهاد می داده ومن گوش نمی دادم. اونم به عنوان اعتراض اصوات نامفهومی برزبان می آورد که باز هم متوجه نشدم بعد برای خواهری همین اصوات را اجرا می کند که مثلا با اوهمدردی کند، خواهری هم اصلا قضیه را نگرفته و میگه :خب برو پیش سایمون تست آواز بده
حالا دختر خاله دویده کنار پنجره و می خواد به دلیل تحقیری! که شده خودکشی کند و به طرز خطرناکی از چارچوب اویزان شده ..حالا در اون وضعیت چه چیزهایی می گفت که ما خودمان را خیس کرده بودیم از خنده به کنار و ما دو تا هم که سعی می کردیم به یاد بیاریم روانشناسای تو فیلما چی می گن همچین مواقع ... سرانجام اورا راضی کردیم که به زندگیش ادامه دهد و او تحت تاثیر ترفند های علمی ما قرار گرفته و ما را بخشیده و پایین اومده
البته هر سه نفر ما به یک نکته کوچولو هم نادیده گرفته بودیم که .. پنجره به دلیل میله هاش اصلا امکان خودکشی را ندارد.

۳ نظر:

ارنی گفت...

آنقدر این واقعه تأثیر گذار و تکان دهنده بود که بلافاصله مرا یاد فیلم اتاق رو به دریا که در بچگی دیده بودم انداخت !

احمد پروین گفت...

راز ماهیهای سرخ ... قطره ایست از شراب پیکرت ... پیکرت در آب غوغا کرده است .

میم گفت...

هاها! یه تیکه از این دختر خاله ت به منم بده، خیلی نیاز به خنده دارم این روزا...
معمولا می خونم و کامنت نمی زارم... دوستت دارم رفیق.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...