۲۴ بهمن ۱۳۸۸

سفیدی مواج تو در تو


از بالای ابرها رد شوم و اومدم شمال
اون بالا به اشکال حیرت اور ابرها نگاه می کردم و فکر می کردم در غیاب هر شئی پرنده ای اونا این همه سالِ غیر قابل تصور، این همه مناظر دلفریب را نقاشی کردند و مثل همیشه به این نتیجه می رسم که دنیا برای چشم بشر خلق نشده که بی اعتنا به حضورش میلیاردها سال بوده و احتمالا در کمال بی اعتنایی بعد از نابودی ما هم زیبایی خواهد زایید
فقط خوشحالم که وسط این پلک زدن تاریخ ،منم بودم و انچه که امروز بالای ابرها بود را دیدم.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

به جای راهپیمایی شمال بودید نه؟

MercedeAmeri گفت...

سلام گیسو،

من هم هر وقت از بالای ابرها رد می‌‌شم، خیلی‌ لذت می‌‌برام. برای همین همیشه جام رو کنار پنجره می‌‌گیرم ؛)

راستی‌، تو هنوز منو می‌‌خونی؟

نگار ایرانی گفت...

پس تو شمال درس میدی؟

بهمنگ گفت...

بر بالای ابر ها راهپیمایی کنید. و به مرغان هوا درس بدهید که
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

Unknown گفت...

چه خوب !

نگار ایرانی گفت...

کجایی گیسو جان،چراآپ نمکنی؟ نگران شدیم!!!!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...