۱۸ خرداد ۱۳۸۹

اورست مهمان دوست

نهار را بعد از مراسم می دادند و از انجا که معلوم بود این روحانی به این زودی ها از منبر پایین نمی اید به دیدار روستا رفتم. در سال 74 رهبر به این ده امده و تا قبل از ان تمامی خانه های روستا دیوارهای کاهگلی داشت و پنجره های چوبی و به دستور او همه را خراب کرده و خانه هایی با دیوارهای اجری و پنجره های اهنی ساخته شده بود.
البته هنوز دو سه تا خانه قدیمی زیبا در روستا وجود داشت. در یک سرازیری به درخت ِ روز تولدم رسیدم، سپیدار
ار کودکی روی زمین دراز میکشیدم و به سرشاخه های این درخت نگاه می کردم و ان عشوه هایش در باد، و ان پوست سپیدش، سپید دار

به ساکنان خانه حسودی می کردم که در حیاطشان رو به منظره درخت بود و گلهای نسترن وحشی و بنفشه و تنوری با خاطره های فراوان از نان
کنار جوی کوچک دراز کشیدم و گذاشتم تا زمان در رقص سرشاخه های درخت بگذرد
سرانجام مراسم تمام شد و به دعوت بانوی مهربان به خانه پدربزرگشم رفتیم که چه عزیزی بود
عکسش را نشانش دادم می گفت که کلاهش خراب شده و ان را درست کرد و دوباره منتظر فلاش دوربین شد
و نهار را اوردند که چه بود..... کشمش پلوی لذیذ با دیسی هایی پر از گوشت که در ادویه خوابانده بودند، سبزی تازه و سالاد و ماست و درار را به این همه اضافه کنید تا بفهمید ما چطور به سفره چسبیده بودیم. اگر روحانی خوش تیپ روستا سرزده نمی امد هیچکدام به این راحتی ها دست از خوردن نمی کشیدیم.
با شکمی پر و قلبی امیدوار به سمت چشمه به راه افتادیم در حالی که به قیافه وحشتزده فردین در هنگام ورود روحانی می خندیدیم و او هم بهانه می اورد که واسه شما می ترسیدم که "معقودتان" کند
- معقود یعنی چی فردین؟
- جمع عقد دیگه ، سه تا بودید!

۱۳ نظر:

حواس پرت گفت...

یعنی هیچ گیر نصفه و نیمه ای هم بهتان ندادند؟!

يك مامان گفت...

هميشه به گردش.

ansherli گفت...

عجب جایی رفته بودی
واقعا خوش به حالت

احمق قرن 22 گفت...

سلام
جسارتا مال اصفهان نیستی شما؟

ناشناس گفت...

« درار» درسته یا «دلال» ؟ واقعا نمیدونم ،دوست دارم بدونم اگه کسی میدونه.

sherry گفت...

آن معقودتان کند خیلی باحال بود :))
دوست عزیز ناشناس، هر دو لغت به کار می ره، هم "دلال" و هم "درار" اما آن طور که من می دونم "دلال" صحیح تر هست و نوع خواندنش به زبان مازنی به کسر "د" هست.
نوش جان نهار به آن خوشمزگی گیس طلا

خسته گفت...

نوش جونت كشمش پلو و هميشه به گردش!

sofalineh گفت...

آی من حسودی و دلتنگی میکنم وقتی سفرنامه هاتو می خونم! همیشه به سفر باشی و خوش [لبخند]

میترا گفت...

آخ! خوش به حالت گیس طِلا! کاش منم با تو بودم ! به بلندی و رهایی درختای سپیدار و یک فضای ساده ، که روحمو آروم کنه شدیداً نیاز دارم ! خوبه که احساستو نوشتی من دست کم اینجا بخونم ، آب از لب و لوچم آویزون شه دختر !

شوقات گفت...

مجید جان ناهار نه نهار!ببخشید گیسو طلا جان ناهار نه نهار! چند دفعه بگم

MrGorbachof گفت...

این کشمش پلو همون عدس پلوی خودمونه؟
امروز داشتم پست های سالهای قبلتو می خوندم. خیلی جالب بود.

سندباد گفت...

اووووووووووووه نوش جون
همه ی لذتهاتون نوش جونتون
انقده خوب می نویسی شما که آدم تا میاد حسودیش بشه می بینه داره مشعوف می شه از حضور در لابه لای سطرهاتون
راستی قضیه ی این درخت روز تولد چیه جسارتا؟ ینی آدم یم تونه درخت خودشو داشته باشه ؟ مث طالع بینیه ؟ یا فقط شما می دونی درخت مربوطه چیه ؟ خلاصه این که اگه من بخوام بدونم درخت روز تولدم چیه ، می تونم بفهمم یا مثلا مث فیلم مسافران برای شما هم روز تولدتون یه درخت کاشته بودن و ... ؟
ها؟

سندباد گفت...

دیگه لازم نیس که برای فردین ماجرا دس بزنیم و سوت و کف و هورا و ... ؟
همه ی اینا در خوشی خوندن این پست ها مستتره!
در مورد چاشنی دلال هم منم مث شری خانوم شنیدم

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...