۱۸ خرداد ۱۳۹۰

شیرود


در خانه باصفای خانواده مختار گوش تا گوش 15 نفر نشستیم و به در سکوت به تلویزیونی گوش می دهیم که روحانی در ان درباره کشش های ج ن س ی بین دختر و پسر توضحیات مفصلی می داد و همه شرمنده از موی سفید پدر مختار و چادر نماز مادرش سر پایین انداخته بودند و کسی رویش نمی شد حتی خاموشش کند.

بچه های دو ماشین دیگر به ما تیکه می انداختند که انها را دودر کرده ایم و ما هم دستشان می انداختیم که با سرعت 5 کیلومتر در ساعت تو جاده هراز رانندگی نمی کنن

سفره انداختند و ما کلی خوشحال شدیم که بقیه بچه ها هنوز نرسیده اند. سفره ای که نگو و نپرس قورمه سبزی اش به کنار ،ان بادمجان و گوجه فرنگی کبابش دل و دینمان ببرد. بعد از انکه خودمان را در غذا غرق کردیم ظرفها را شستیم و راننده ها خوابیدند که هنوز راه در پیش بود.

منم با مادر مختار دل دادم و قلوه گرفتم و خاطره گفتم و خنداندمش اون هم دو سه تا طرز تهیه غذای شمالی به من داد که عمرا دستورش را اینجا بنویسم.

بعد از استراحت راننده ها به راه افتادیم .با مادر و پدر عزیز مختار خداحافظی کردیم و رفتیم به سمت گالش محله. بچه های ان دو ماشین نگران بودند که ما مجددا قصد دو در کردن انها را داشته باشیم و از انجا که مختار سوار ماشین ما بود بد فکر ی هم نبود. فکر کن ادرس را فقط مختار می دونست...حالا این دو ماشین جهنم یه 15 نفر دیگه هم تو راه بودن....

در راه به تمامی راههای برای سر به نیست کردن بقیه بچه هایی که در راه بودند فکر کردیم. خداییش سی نفر زیاد بود. خودمان را دلداری دادیم که انشاله بلیط پیدا نمی کنند و یا حالا خدا کریم است...

در گالش محله خرید کردیم و بعد از ان مسیر این بود، پیاز کش ،سد میجران، جنگلهای دالیخانی و چشمه دالیخانی که در انجابه نیت سلامتی مادرک از سرچشمه آب خوردم.

به تدریج درختها فشرده می شدند و رنگ سبز همه جا را می گرفت و تمام مسیر من و مختار کل انداخته بودیم که این مسیر زیباتر است یا اسالم و خلخال که من موافق دومی بودم تا زمانی که ...

تا زمانی که دیدم دره ای که در کنارش می رانیم به تدریج پر از ابرهایی می شود سفید ...سفید... سفید ...و رقصهای می کردند شگرف

و من مجبور شدم که بپذیرم این مسیر چیز دیگری است

۴ نظر:

موش كور گفت...

ببين با اينترنت دايل آپ و عمليات ژانگولري عبور از فيلتر، فقط آمدم بگم اين پستي كه نوشتي آآآآآآآخر نامردي بود. اول كه آب از لب و لوچه ما راه افتاد و بعد هم كه با تعريفي كه از اون بهشت برين كردي دل ما -كه تقريبا مطمئنم به اين زوديها پام به اونجا نمي رسه- را آب كردي.

Maryam گفت...

Gis tala joon, kash bishtar safar mirafty, man ba safarnamehat safar mikonam.

آرش گفت...

خوب البته که این مته به خشخاش گذاشتنه، ولی الان که فیلتری چرا جنسی رو جدا سوا می نویسی خو!

گیس طلا گفت...

ارش خداییش حوصله داری ها
بخاطر بلاگفا

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...