۹ خرداد ۱۳۹۱

امروز برای ملاقات به بیمارستان رفتم و با مرگ روبرو شدم

و   قیصر راست میگفت که:
فکر کردی چی ننه؟ کسی از مردن ما ناراحت میشه؟ نه ننه...سه دفعه که آفتاب بیفته لب این دیفار و سه دفعه که اذون مغربو بگن؛ همه یادشون می ره که ما کی بودیم و واسه چی مردیم...
.
.
.
فقط این روزها سه روز شده سه ساعت
فقط...

۲ نظر:

Pardis گفت...

چی شده گیسو جان؟ برای کی اتفاق افتاده؟ خیلی ناراحت شدم...

sherry گفت...

وقتی یک چیزی زیاد اتفاق بیوفته، روزمره میشه و وقتی چیزی به روزمره گی دچار شد خیلی زود هم از یاد میره. متاسفانه ایران بوی مرگ میده این ماه ها و سال های اخیر.
برات عمری طولانی و شادتر آرزو می کنم.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...