۸ تیر ۱۳۹۱

روزدوم: باغ وحش و کوله ها


صبح مسافران بور و بلوندی هم در هاستل دیده شدند که به آرامی صحبت می کردند و صبحانه می خورند.و جلوی آفتاب دراز کشیده بودند و کتاب می خواندند. اقا من در همه سفرهایم این قضیه بدجوری ازارم می دهد چرا این غربی ها همیشه کتاب می خوانند. حتی شده مجلات زرد اما در حال خواندن هستند.عین ما .
یک صبحانه به شدت خوشمزه پنکیک  پنیر با آب پرتقال خوردم که 7000تا بود
با انتبه بک پکر و مسئولین نه چندان خوش اخلاقش تسویه حساب کردیم و سبکبار به راه افتادیم و من و الهام به این موضوع فکر می کردیم که سفر بدون کوله پشتی هم  ممکن است و بد هم نیست. قدم زنان به سمت باغ وحش رفتیم. ورودی باغ وحش 30000شلینگ بود. باغ وحش بیشتر شبیه منطقه حفاظت شده بود. نه قفسی وجود داشت و نه حیوان آزار دیده ای . آن چنان که در ایران دیده ام. زرافه ها در فضای باز غذا می خوردند و کرگدن ها سرشان را برای نگهبانانی که برایشان غذا اورده بودند خم می کردند تا شاخشان را نوازش کنند. شامپانزده ها بازی می کردند و الهام که عشق شامپانزده است منو مجبور کردم حتی از چپی پی کردن اونها هم عکس بگیرم . شترمرغها می دویدند . حتی شتر ها هم کنار دریاچه قدم می زدند .
از انجا که ما پول سافاری رفتن نداریم به الهام می گفتم یه جوری عکس می گیرم که کسی نفهمه اینجا باغ وحشه و همه فکر کنن رفتیم در صحرا کنار گله های زرافه
یک راه جنگلی کوچولو هم بود که در آن پیاده روی کردیم و  نزدیک بود توش گم بشیم. تصور کنید دو تا ایرانی بیان تو ی یک راه جنگلی مصنوعی و گم هم بشن . یعنی آخر جوگیری
دو تا معلم ده دوازه تا مهدکودکی را آورده بودند برای دیدن باغ وحش . بچه ها عزیز و دوست داشتنی بودند و همه با موهای بافته شده  . این بچه ها واقعا زیبا هستند.
الهام استرسی با فرودگاه تماس می گرفت و آنها جواب ما را نمی داند و وسط هیرو ویر من هم پرید شدم و حالم گرفته و  استرس الهام افزایش می یافت و من در ریلکسی خودم عقیده داشتم که زندگی بدون کوله جذاب و امکان پذیر است. آخر خانم گفت باید خودمون برگردیم فرودگاه . بیرون باغ وحش راننده تاکسی بامزه ای ایستاده بود و اصرار داشت که ما را سوار کند و وقتی الهام گفت 6000 تا اونم قبول کرد!
 در راه حسابی از ما پرسید و گفت علت اینکه ارزون می گیرد این است که ما مشتریش بشویم که شدیم اساسی
رفتیم فرودگاه در بوروکراسی گرفتار و مدت طولانی روی صندلی ها نشستیم و من به این زنان خوش پوش  و خوش رنگ و خوش هیکل نگاه می کردم که الهام با هیجان تمام فریاد زد:
ای قربونش برم الهی ساکامون اومدن
دوان دوان به داخل دفتر رفتیم و معلوم شد کوله من الهی قربونش برم اومده نه مال الهام
اینقدر قیافه اش غمگین بود الهام که من حاضر بودم کوله من گم شده بود نه مال اون . ضمن اینکه برخلاف اون من خودم را بیمه مسافرتی کرده بودم و می شد برای من کاری کرد(هرچند کارت بیمه ام داخل خود کوله بود!)
از فرودگاه بیرون اومدیم و همان راننده بامزه  دوباره سروکله اش پیدا شد و ما همچنان در حال چانه زدن با او بودیم تا دوباره به انتبه بک پکر رسیدیم و 7000 بهش دادیم و اون رفت و عین سگ پشیمان شدیم که چرا گذاشتیم برود. هاتسل اتاق خالی نداشت
حالا تصور کنید اونی که پرید شده کوله اش پیدا شده  و باید دربدر دنبال یه هاستل ارزون هم بگرده
تمام خیابانهای اطراف را گشتیم و قیمتها بالا بود و الهام پیشنهاد داد که برگردیم در فرودگاه بخوابیم که  بالاخره بازم کتاب لونلی پلنت به داد ما رسید و یه هاستل ارزون داشت که زنگ زدیم و اتاق خالی هم داشت.
به سمت اون پیاده روی کردیم تا رسیدم به یک  رستوران خانگی و من  یک بیف  سفارش دادم که وقتی آوردش دیدم که یک گوساله کامل بود. الهام گیاهخوار هم املت سفارش داد که روی هم 12000 تا شد
 سیر وسرحال از رستوران بیرون امدیم و دیدیم که کوچه ان وری چه رستوران سنتی زیبا و ارزانتری دارد بعد که وارد خیابانی شدیم که هاستل انجا بود کلا از ناهاری که خورده بودیم پشیمان شدیم
خیابان یک محله جنوب شهری صمیمی بود که تمام پیاده روهایش پر از مغازه خوردنی فروشی بود. اتاقکهای چوبی که در ان پلو می پختند. سمبوسه  نان محلی سوسیس سر چوب ومرغ سرخ شده . همه در هم می لولیدند و می خوردند و موزیک همه جا را پر کرده بودن. احساس می کردم سالهاست که این ادمها و خیابان گل الود را می شناسم
شید گست هاوس مانند هاستل اولی هیچ منظره زیبایی نداشت اما به شت ساده و صمیمی بود. دیوارهای زرد با درهای چوبی خاکستری.
یک اتاق دو تخته به پشه بند و حمام توالت بیرون 20000 شلینگ هر دلار 2500 شلینگ است محاسبات با خودتان
الهام که کلا بی خیال حمام است و منهم که بهمن ماهی به اب وابسته . بنابراین دل به دریا زدم و با اب یخ حمام دوش گرفتم و صحنه بیرون امدن از حمام کمی خنده دار بود. عبور از بین مهمانهای دیگر سیاهپوست که در حیاط ایستاده بودند با لیف و حوله و اینا
در اتاق زیر پشه بند رفتم که تا چهار صبح نخوابیدم. این بار کنار هاستل یک سلکشن موسیقی داشت آقا..قری ها قری ...جالب اینجا که شب تعطیل هم نبود
بالاخره چهار صبح بزن و برقص به پایان رسید و همه برای خواب به هاستل برگشتند و من خوابیدم تا صبح که با نوازش کک ها از خواب بیدار شدم. سه جای اساسی را زده بودند که تا چندین روز می خارید

۱ نظر:

Fereshteh Sb گفت...

اول که مرسی بابت نوشتن مخارج. واقعا دستت درد نکنه. دوم، یادم رفت بهت یادآوری کنم گوش پنبه و صابون ضد پشه یادتون نره. اما دارم از خوندن سفرنامه لذت می‌برم :) نصف مزه‌ش به خوندن اینه که بلاهایی که قبلن سر من اومده (علی‌الخصوص پشه) رو یکی دیگه هم داره تجربه می‌کنه :))

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...