صبح بیدار شدید در حالی که آرایش مهمانی دیشب به صورتتان مالیده بود و عین خیالتان نبود
خداییش آدم شلخته ای هستید و از شلخته گی خود خشنود
بعد صبحانه شله زرد خوشمزه ای را خوردید که میزبان شب قبل به مهربانی برایتان در کیسه گذاشته بود.
سپس مشغول دیدن فیلمی به شدت هنری شدید که از شدت هنری بودنش نفهمیدید چی بود چی شد فقط مونیکا بلوچی اش خوب بود ولی کم بود
همزمان هم وب گردی کردید و هم کتابی که باید نقدش را برای چاپ درمجله بنویسید خواندید
تازه تخمه هم می خوردید و با بعضی از خوانندگان هم چت می نمودید
بعد سه ساعت به صورت تلفنی در جریان یک مثلث درام دردناک قرار گرفتید که دو سرش دو تا از دوستانتان بودند که دهن یکدیگر را سرویس کرده اند. و همان سئوال اخلاقی همیشگی پیش آمد که چه باید کرد؟ البته این سئوال را به شیوه شیرازی جواب داده ام و هیچوقت هیچ کاری نکرده اید. بعد از مدتی خودش خشک می شود می افتد
بعد ناهار خوردید که باز هم میزبان دیشبی دو سیخ کوبیده با برنج برایتان کنار گذاشته بود
بعد خوابیدید و کلی خوابهای بامزه دیدید
بیدار شدید و تلفنی دو ساعت دیگر با میزبان درباره مهمانی دیشب غیبت های به شدت لذت بخشی کردید
حالا هم همسایه بغلی یک کاسه آش رشته داغ آورده و دارید می خورید و وبلاگ آپ می کنید
خداییش از این وضع خجالت نمی کشید؟
۵ نظر:
نه
خیلی خوبه
:)
هاها بد نگذره یه وقت؟
چه لذت های وصف ناپذیری!
آش رشته ی به به! شادی هات پایدار خانمی
خیلییییی عالییییه؛
:) رگ شیرازی ام به شدت داره حسودی میکنه!
نه والا خیلی هم عالیه:))))
ارسال یک نظر