گیس های دوتا از گلدونام خیلی بلند شده بود و افتاده بودن رو زمین و می رفت زیر دست و پا
امروز موهای هر دوتا رو کوتاه کردم و با گیسهاشون یک گلدون واسه خودم یکی واسه مادرک درست کردم
دارم فکر می کنم کاش آدمها هم همینطور بودن
می شد دوباره گذاشتشون تو آب تا دوباره ریشه بزنن
دوباره برگ بدن و جوونه بزنن و قد بکشن
اون وقت, وقتی یکی داره پیر می شه و تو می ترسی که بمیره
یا داره می ره یه سفر دور و درازی که دیگه برگشتی شاید نداشته باشه
تو یه طره از گیسشو می ذاشتی تو گلدون
بعد از یه مدت دوباره داشتیش
همونی که از دستت رفته بود
۷ نظر:
daghighan
به تن ِامیدت هر نوع لباس و پوششی که بخوای میدی و این زیباست. ذهن سبزی داری . مدام ریشه میکنه. آب و خاک خوب نباشه از یه جای دیگه سبز میشه .
گیسو جان گاهی باید دور بود، دلتنگ بود، تا قدر آدمها رو دونست.... دوری تلخ هست اما فکر دیدار دوباره شیرین.... منظورم این نیست که دوری خوبه، اصلا ... بلکه دوری، دلتنگی، و طعم تلخ اون جزئی از طبیعت هست ... گاهی آدمها توی دوری ها بزرگ میشن و قد میکشن... هر چند این بزرگ شدن به قیمت تلخی باشه!
گیس طلا چطور میشه بهت ایمیل زد؟!
تو وبلاگت و Plus اثری از ایمیلت ندیدم!
bachehay adam mishan hamoon shakhe ke javooneh mizaneh az tane adami :)
الهییییییییییی<3<3<3<3
اینو عالی گفتی
وای که چقدر به این ماجرا فکر کردم گیس طلا چقدررر
ارسال یک نظر