۲۴ آذر ۱۳۹۱

همه اینا رو گفتم که بگم خودمو خیس نکردم ولی

بیست سال پیش از کمد داشتم می رفتم بالا، پام بین دو طبقه اش قفل شد و موند
بعد که در اومد تا چند روز بدجوری درد می کرد و منم که ترس از دکتر رفتن داشتم صداشو در نیاوردم
این همه سال با هم کنار می اومدیم که از مهر امسال من ورزش را شروع کردم و نگران شدم که مبادا ورزش براش بد باشه ورفتم دکتر و اونم نوشت ام ار ای
به رها گفتم ام ار ای چطوره ؟ گفت یه چیزی مثل عکسبرداری اما با دنگ و فنگ بیشتر 
منم پاشدم رفتم اونجا و منتظر شدم وبعد گفت بیا برو لباستو عوض کن و برو تو اتاق و من دیدم یا ابالفضل
این همه تونله است که تو فیلمها دیده بودم و همیشه فکر می کردم من عمرا بتونم برم توش
آقاهه خیلی با محبت منو از پله ها برد بالا و خوابوند و پامو از تو یه مزقونی رد کرد و  پنبه تو گوشم گذاشت و گوشی هم روش
روشن کرد و هلم داد داخل تونل اما سرم بیرون بود و  فقط شد بپرسم چند دقیقه می شه گفت ده تا
 و رفت و نشد بپرسم سرم هم می ره داخل یا نه 
برای اینکه بفهمید من در اون لحظه در چه وضعیت روحی بودم باید براتون بگم که من به خاطر جنگ و بدبخت بیچارگی های  ناشی از جنگ زدگی و اینا از همون بچه گی یه دو جین فوبیا دارم که عبارتنداز
ترس از دکتر
ترس از اتوبوس
ترس از ترافیک 
ترس از خفگی در آب
ترس از اتاق شلوغ
ترس از آسانسور
و
.
.
.
 توی لیست من ترس از فضای بسته هم هست
به خداوندی خدا و حول وقوه الهی ما به صرف چندین سال از عمر گرانبها  که می توانست در مصارف بهتری خرج شود، تونستیم خیلی از فوبیا ها را از بین ببریم اما این آخری هنوز هستش
واسه همین من تو کیسه خواب هم زیپش را تا بالا نمی کشم و از سوراخهای توی کوه هم رد نمی شم
 مگه آدم تو زندگی چقدر پیش می یاد که تو سوراخ گیر کنه
حالا پیش اومده بود
یعنی من چنان ضربان قلبم بالا رفته بود که لباسم می پرید بالا. بعد یواش یواش لرزش به تمام بدنم رسید. آنقدر بلند بلندنفس می کشیدم که فکر کنم صدای دستگاه را نمی شنیدم اصلا
و افکارم در اون لحظه
اگه سرم رفت داخل چطور فرار کنم.؟ 
دستم را بگیرم دو طرف تونل میتونم بیام بیرون؟
اون مزقونه پامو محکم گرفته یا می شه  از جا کندش؟
در اتاق قفله؟ 
الان خودمو خیس می کنم؟
جیغ بزنم کسی می یاد کمکم؟
و 
به شماره های روی دستگاه نگاه می کردم و امیدوار بودم اینا دقیقه ها را دارن نشون می دن
چشمامو بستم و شروع کردن به جنگل فکر کردن به آبشار و صدای بارون و آروم آروم یک کم حجم وحشتم کم شد که دستگاه یه تقی داد و رفتم یک کم جلوتر  من به این نتیجه می رسیدم که به اره های ترسناک دارم نزدیک می شم و به زودی سرم میره داخل 
تونل
دیگه آماده شدم که جیغ خوشگله را بزنم وبلند شم که آقاهه امد بالای سرم دستگاه را خاموش کرد و من خیلی شیک از پله ها امدم پایین و 
گوشی را بهش دادم گفتم
ولی این دستگاهتون خیلی صدا می داد ها
اونم گفت ببخشید

۵ نظر:

الا گفت...

این ترس از فضای بسته یا کلافه گی از جایی بسته فکر میکنم (این فقط حدسه )مال بچه های بهمن ماه باشه.
ضمنا رکورد من برای پله نوردی به 11 طبقه هم رسیده!

ناشناس گفت...

منم با کله رفتم اون تو، با اینکه تقریبا مطمئن بودم هیچیم نیست و هیچ فوبیایی هم ندارم ولی اون ده دقیقه نزدیک بود گریه م بگیره.

سحر گفت...

وااای گیس طلا خدا خفه ت نکنه. راههای فرارتو پیش خودم تصور کردم مردم از خنده :)))))

سولماز گفت...

فضای بسته..آسانسور..خفگی تو آب..تو اینا باهات تفاهم دارم!!

ناشناس گفت...

منم از خیلی چیزا میترسم. بزرگترین و ترسناکترینش ادمها هستن. همه ادمها

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...