برای زانوم دکتر فیزیوتراپی نوشته
پیرمرد خوشگلی اومد که همه دکترا و پرستارها به احترامش بلند شدن
ظاهرش نمی اومد پولدار باشه یا فرهنگی حتی یا یه دکتر یا پرستار بازنشسته
آدمها وقتی پیر می شن هیچ شباهتی به چیزی که بودن ندارم می دونم
اما این فقط یه پیرمرد خوشگل با چشمهای عسلی و موی و ریشی تر و تمیز بود
همه دور دستش که ورم کرده بود حلقه زده بودند و نظر می دادند و دلداری و گفتن یخ روش بذاره خوب می شه و رفت
رفتم تو اتاقک و دراز کشیدم روی تخت تا خانم متصدی اومد ازش ماجرای این پیرمرد را پرسیدم
گفت برای 11 سال همسرش را که خیلی درب و داغون بوده با عشق و علاقه برای فیزوتراپی می آورده
مدتهاست که همسر فوت کرده و هنوز وقتی بهش می گن زن بگیر
می گه خدا یکی زن یکی
۲ نظر:
برای من شده خدا هیچی زن هیچی :)
چه عشق زیبا و قابل تحسینی...
ارسال یک نظر