۳ دی ۱۳۹۱

بی رحمی زمان

رفته بودم کرایه صاحبخونه را بدهم ، دعوتم کرد داخل خونه
خونه به شدت تمیز بود با مبلهایی که روی آنها پارچه کشیده بودند
پیرمرد هنوز سرپاست اما پیرزن بدون عصا نمی توانست از جایش تکان بخورد
برام آلبوم عکسهای قدیمی را آوردند و عکس عروسی علی نصیریان که آن دو هم در آن دعوت بودند
با دیدن زن جوانی که  پشت سر نصیریان ایستاده بود ، از آنها درخواست کردم که عکس عروسی خودشان را نشانم بدهند
خودش بود ، آن زن قد بلند با چهره ای متعلق به دوره طلایی هالیوود و حسی از اودری هیپورن در سیمایش...
آنقدر ظریف و آنقدر زیبا
1322 ازدواج کرده بودند با لباس عروسی که مطابق مد آن زمان تنگ بود و با تور فراوان با رژی تیره
از زیبایی اش به شدت حیرت کرده بودم و مدام  تحسینم را به زبان می آوردم و هر بار پیرزن با شرمی دخترانه از من تشکر می کرد
 و حالا پیرزن تنها شباهتی که با آن عروس زیبا داشت ؛ همان لبخندِ کج شرمگین و شیرینش بود

۲ نظر:

مِهــرا گفت...

چه خوب که دعوت را قبول کردی و رفتی تو .حالا شاید نگاه دیگه ای به اون زوج پیر داشته باشی.اینجور قاطی شدنهای کوتاه با آدم ها یک جورهایی جالبه.من اگر بودم شاید سریع بهانه ای جور می کردم و اصلا داخل نمی رفتم !هیچوقت هم هیچ چیزی در مورد صاحبخانه ام نمی فهمیدم.

hamidreza گفت...

salam khanoom doctor.birahmi zaman ra har rooz sobh dar labkhande madaram mibinam va axi az ezdevajesh rooie divar.in vaghta hesse adam ie makhloot az khande o gerie mishe.baraie man sakhte kheili.rasti zannotoon behtare?omidvaram ie marathon to ie havaie abri bedavid.lezzat nabist esteghamat davidan ke midanam shoma darkesh mikonid.bebakhshid sokhan toolani shod.ba ehteram ....hamidreza

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...