۸ بهمن ۱۳۹۱

چطور فراموش کرده بودم؟

دیشب در خواب  به شهر دانشجویی ام برگشته بودم  تا در آنجا زندگی کنم
 و شادمان از اینکه تمام شادی های آن زمان دوباره باز می گردد، 
خانه ای در همسایگی خانه  شیدا گرفته بودم،
فرشته نجاتی که درغربت آن شهر، خودش با تمامی فامیل شلوغ و مهربان و عزیزش خانواده من شدند
 و منتظر یک زندگی شادمانه و جدید و آفتابی بودم
در همان خواب
فهمیدم که
همه چیز عوض شده
کاصادق، باغبان باغ دانشکده که نام تمامی گیاهان کوهی را می دانست ، دیگر نیست
و باغی که همیشه از مسیر نهرش سینه خیز می رفتم و میوه هایش را می دزدیدم  و در خوابگاه پخش می کردم، پر از ساختمان  شده
و با این همه ساخت و ساز در دانشگاه، حتی دیگر نمی دانم کتابخانه کجاست
اساتیدی که عاشقشان بودم و بی تابانه در شبهای شعر به دهانشان خیره می شدم، همه بازنشسته شده اند
همکلاسی هایی که مرا با آن همه کوه و روستا آشنا کرده بودند،
 با شوهر و بچه، درگیر قرض و قسط و بدهی هستند
 و
دیشب، تمام شب 
در برف و تاریکی و تنهایی
در آن شهر
 زندگی می کردم
تا بالاخره
 در خواب  به یاد آوردم که

 شیدا،
 سالهاست که از سرطان خون مرده



۴ نظر:

الا گفت...

گیسو جون:
این حس را که آغازش حدود 3 سال پیش بود من در تمامی لحظات زندگی داشتم و گاهی در رویاهایم.
که هیچ حسی ماندنی یا قابل تکرار مثل گذشته نیست.
در " عقاید یک دلقک " هاینریش بل بشکل نوستالزی لحظات بسیار زیبایی را از این دست به تصویر میکشد.

ناشناس گفت...

زندگی دقیقا به همین ترسناکی یه که توصیف کردی.

khaabepary گفت...

دقیقا درست میگی به جایی که دوست داریم برمی گردیم اما بیشتر از وقتی که ازش دوریم حسرت زده میشیم
دوستم 5 سال پیش مرده اما من هنوز تو خواب میبینم که زندست و ممن چقدر احمق بودم که فکر کردم مرده
این حسها که هرگز از آدم جدا نمیشه و زمان چاره اش نیست

ناشناس گفت...

این نوشته تو خیلییییی دوس دارم هرازگاهی میام دوباره میخونمش.
من توی خواب و بیداری قدیمای همین محله ی الانمونو میبینم و حسرت میخورم.
خلوت سرسبز پر درخت همسایه ها دو سه تا و مثل نزدیکترین کس آدم.گردش و آرامشی که تو کوچه باغای اطراف داشتیم.
حالا ولی سرتاسر محل آپارتمان و کلییییی آدم و وقتای خلوت هم باید بدوبدو خودتو به در خونه برسونی تا کسی مزاحمت نشده یا کیفتو نزده.
آدم ببینه محله امن کودکیش به این روز افتاده؟:-|
ولی باسماجت میگم امنه و بازم با قدمای یواش سرظهرا ازش رد میشم تا همون چندتا درخت چنار و گردوی باقیمانده رو با لذت لذت لذت تماشا کنم.
اصلن درخت عشق منه!
دریا پری ام.

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...