با الهام قرار داشتم برای دیدن فیلم پله آخر و دیرم شده بود
یه تاکسی از اون دورها رد می شد و حواسش به من نبود
من دیدم خیابون خلوته براش یه شافتک اساسی زدم
شنید و ایستاد تا من برسم بهش
به راننده گفتم :سینما پیاده می شم
گفت: بلیطش چند شده
گفتم: 5000 تومن
گفت: ما پونزه زار می دادیم می رفتیم لاله زار تئاتر سعدی افشار از صبح تاشب؛همونجا هم می خوابیدیم.
گفتم: سعدی افشار مریضه ، داره می میره
گفت: هممون مریضیم خانم...
همه داریم می میریم...
اما معلومه تو خوب زنده ای خانم
خوب
یه تاکسی از اون دورها رد می شد و حواسش به من نبود
من دیدم خیابون خلوته براش یه شافتک اساسی زدم
شنید و ایستاد تا من برسم بهش
به راننده گفتم :سینما پیاده می شم
گفت: بلیطش چند شده
گفتم: 5000 تومن
گفت: ما پونزه زار می دادیم می رفتیم لاله زار تئاتر سعدی افشار از صبح تاشب؛همونجا هم می خوابیدیم.
گفتم: سعدی افشار مریضه ، داره می میره
گفت: هممون مریضیم خانم...
همه داریم می میریم...
اما معلومه تو خوب زنده ای خانم
خوب
۲ نظر:
بزنم به چوب. ایشالا همیشه خوب زندگی کنی گیسو جون
ey jaan...khosham oomad az shaftak zadanet gietela jaan.
masy
ارسال یک نظر