۱۳ اسفند ۱۳۹۱

همش هم به این خاطر که می خواستم از نوشتن 15 صفحه درباره سینمای دهه شصت فرار کنم

باتری ساعت دیواری  را امروز عوض کردم
وقتی  ساعت را پایین آوردم ،دیدم کثیف است
تمیزش کردم
وقتی خواستم وصلش کنم جای دستِ کثیفم روی دیوار موند
با دستمال مرطوب جای دستم را پاک کردم
یه خورشید سفید با شعاع های خاکستری روی دیوار ایجاد شد
هی شعاع ها را پاک کردم
هی خورشید بزرگتر شد
مجبور شدم کل دیوار را بشورم
وقتی نیمکت را برگردانم سرجاش
دیدم دیوار بغلی که  بهش تکیه دادم بودم کثیف شده
این داستان هنوز ادامه دارد
فقط نویسنده از شدت زانو؛ کمر و گردن درد
جان ِنوشتن ندارد

۴ نظر:

حامد گفت...

ساعت دیواری خانه من روی زمان 5 عصر خوابیده و من باطری انرا عوض نمی کنم.ساعت را با یک قلاب به پرده اویزون کرده ام چون دیوار بتونیه و سوراخ بشو نیست.اما میگم نکنه به ساعت دست بزنم دوباره کار بافته.

taraaaneh گفت...

منهم هر وقت میخوام مشقی رو بنویسم که دوست ندارم از این اتفاقات خوش ایند میفته.

خــــــــــزر گفت...

سلام .دقیقا به همین خاطر من هرگز هیچ دیواری را نمی شورم.

DONC گفت...

pas in darde moshtareke...

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...