۲۳ اسفند ۱۳۹۱

مدیونید اگر فکر کنید دارم پز می دم

خواستم بگم که
کنار دریا نشستم و تمام آب مثل یک ملافه تازه شسته شده است و تنها نوک ماهی هاست که چین های دواری در این پارچه آبی- خاکستری ایجاد می کند و آفتاب ولری شانه هایم را گرم می کند
صبح هم رفتم به یک بازار محلی پر از بوی ترشی و سبزی تازه و صدای حراج ماهی ماهیگیرها، پیرزنی را دیدم که گلهای یاسمن های بنفش می فروخت و
.
.
.

۴ نظر:

Pardis گفت...

سفر خوش بگذره گیسو جان. درباره شما اصلا فکر نمیکنم که بخواهی پوز بدی.... چون اینکه این لحظه ها رو با ما هم تقسیم میکنی روح من هم شاد میشه از خوندنشون... خودم رو انجا تصور میکنم و ازت میخوام همیشه برامون بنویسی.
سفر نامه هم که طبق معمول یادت نره!!!
پیشا پیش سال ٩٢ به تو مبارک باشه گیسو جان

جوانه گفت...

سلام. من خیلی وقته وبلاگت رو می خونم ولی بعد از این همه وقت اومدم بگم که آقا من مدیون! ولی این خود پز بود!دریاش هیچی ولی مدیونی بابت آب کردن دل من و امثال من که دوریم و دستمون به اون بازار محلی پر از بوی ترشی و سبزی و ماهی تازه نمی رسه. :((

جوانه گفت...

برای اینکه باز شدن باب آشناییمون خالی از صفا و صمیمیت نباشه. عید شما مبارک! امیدورام خوشی های بیشماری در روزهای پیش رو تجربه کنی. :)

ناشناس گفت...

man daar holland zandegi mikon va kali site shoma ra dost daram bishtar ax bezarid

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...