مریم یادتان هست؟ دختر خدمتکار فرهنگسرا که فلافل تند بهش داده بودم
تمامی همکاران فرهنگسرا به خودشان اجازه می دهند که سر او فریاد بکشند و قربان صدقه نگار که دختر مدیر است، بروند
امروز نگار ، مریم را کتک زد
من مریم را با خودم به کارگاه بردم و برایش تاجی با مقوا و پولک درست کردم
تنها لبخند امروزش زمانی بود که تاج را جلوی آینه بر سرش گذاشتم
ساعتی بعد تاج را درون سطل آشغال دیدم
معلوم شد که نگار شرط بازی با مریم را دور انداختن تاج گذاشته بوده است.
۱۰ نظر:
وقتی نگار مریم رو کتک زد کسی چیزی نگفت ؟
نه فقط مادر مریم به نگار گفت که کار زشتی کردم و باید با هم دوست باشند
یه بچه انقد بدجنس ؟؟
و آدمای فرهنگی اونقد چاپلوس ؟
متاسفم
چی میگی بهروز خان. میگه "تمامی همکاران فرهنگسرا به خودشان اجازه می دهند که سر او فریاد بکشند و قربان صدقه نگار که دختر مدیر است، بروند"
روزمو خراب کردی گیس طلا
اگه دستم به این نگاره برسه؟! اول یکی می زنم در کونش و بعد هم شرط می زارم براش: اگه تا آخر امروز یه راهی برای دوست شدن با مریم پیدا نکنی کاری می کنم که همه ترا شکل قورباغه ببنند. .. مطمئنم ام بچه باورش میشه :)))
اف به جامعه ای که برای سروری بر آدما اول اونا رو محتاج و سپس تحقیر میکنه
توی شهر و اداره و ... همه جا نگار و مریم فراوونند
چی شده یا داره میشه؟
از تو سر و کله هم زدن دو تا بچه "شاهزاده و گدا" ساختی؟اون وقت اسم فیسبوک بد در رفته!
narahat boodam, umadam inja delam baz beshe.... ama alan raftam tahe chaahe narahati...
in bishtar darde bi darmane chaploosi hast be nazare man
darde bi darmane chaploosi khodesh ye modeli az pazireshe hegharate.
ارسال یک نظر