۱۹ مرداد ۱۳۹۲

اسالم به خلخال

صبح در امامزاده از خواب بیدار شدم و به یادم آوردم خادم امامزاده را که تمام شب به محض نزدیک شدن زائران امامزاده به چادر ما (کنارچادر تخت های یک قهوه خانه کوچک بود)سوار موتورش شده و خود را به چادر ما می رساند و منتظر می ماند که آنان بروند و بعد دوباره موتور را روشن می کرد و می رفت
یکی از مردان شب قبل تعریف می کرد که در فامیل تازه استخدام شده شان در نیروی انتظامی یه ماشین پر از مواد را گرفته و به رشوه های میلیونی صاحب ماشین توجهی نکرده و او را تحویل داده و بعد دیده که مرد با رشوه چندصدهزارتومانی به قاضی آزاد شده است. فامیل ایشان از آن به بعد تصمیم گرفته هر نوع رشوه ای را قبول کند و آنقدر رشوه گرفته است تا اخراج شده است!
تا بچه ها آماده شوند به چشمه پشت امامزاده رفتم و بطری هایمان پر از آب کردم. دو چشمه به شدت پرآب بود که به رودخانه ای می ریخت که شب قبل لالای خوابهایم بود
از خادم مهربان و امامزاده دلپذیر خداحافظی کرده و جاده زیبای برگشت را ادامه دادیم
به خاطر بسپارید: در ابتدای جاده اسالم به خلخال هرجا که تابلو آبشارنره گر را دیدید بپیچید و از جانب من جاده را تا آنجا که توان دارید ادامه دهیم
روزی من هم به این جاده را پیاده تا انتها خواهم رفت....
به محض ورود به جاده اسالم؛ هوا ابری شد و مه همه جا را گرفت
مه اینقدر زیاد شد که رها به فرمان چسبیده بود تا بتواند جلویش را ببیند. حتی تابلو پونل را (که یکی از مسیرهایمان بود) به زحمت دیدیم و آنقدر خطرناک به نظر می رسید که بی خیال پونل شده و همان مسیر اسالم را کورمال کورمال ادامه دادیم
در یک جایی که اندکی از مه کم شده بود برای گرفتن آب جوش نگه داشتیم که خانم عاشق خبر از آش دوغ داد ..
رفتیم داخل اتاقک چوبی و پیرمرد برایمان تخت و اجاقی آماده کرد و من خوشمزه ترین آش دوغ دنیا را خوردم
همه ما آش دوغ خوردیم اما این مخلوط سیر و سبزی که پیرمرد کنار آن گذاشته بود طعمی بهشتی به آن می داد و به قول رها
اگر پیرمرد کتاب بیاورد و ادعای پیامبری کند ؛ من به او ایمان خواهم آورد
به خاطر بسپارید آقای دریابابایی را 
سوار شدیم و کمی جلوتر ناگهان مه باز شد و سرانجام آن مناظر معروف اسالم به خلخال را دیدیم
تپه های با کلبه های چوبی...
غرق در مه ...
جنگل های دور...
مه که می رقصید....
 و چایی بهانه ای داغ و شیرین است که زمانی به تو دهد برای ثبت اینها همه 


۸ نظر:

الا گفت...

گبسو جون:
کاراکتر خانم عاشق جالبه برای سریال.
گردش در طبیعت با دمپایی، کیف آرایش با لوازم آرایشی واترپروف ،سشوار، پیزامه خواب برای بالا رفتن از تپه ها، ماکارونی با سس مخصوص برای سفرهای کمپینگی.
عالیه. اورزینال!
قول بده بعدا این کاراکتر رو همینطوری نذاری. از توش یک سریال عالی در میاد.

ارماییل گفت...

حالا بیشتر جیغ تون در میاد. اسالم و تالش و غرب گیلان کمتر توریستی است و بکر مانده شکر خدا.
البته اگه بعد از سفرنامه شما یهو مسافراها سریز نشن:)

گیس طلا گفت...

اتفاقا دوستی دارم که مدام می گوید ادرس ندهید این جاها را ...

ناشناس گفت...

البته وارد تالش که میشین نوع طبیعت از کوهستان و کوهپایه تبدیل میشه به کوه و جنگل و دریا.
کاشکی همون مسیر پونل رو می رفتین. در اونصورت به منطقه گیسوم هم می تونستین سری بزنید که جاده ساحلی بسیار زیبایی هم داره. درختان افرا که برروی جاده باریکی چتر درست کردن و اون جاده تا لب دریا میره.
مشورت نمی کنین همینه دیگه.
تازه هم. در شهرکی بنام کپورچال بعد از پونل میتونستین به قهوه خانه کپورچالی برید که یک عکاس جهانی و تخصصش عکاسی از زندگی و طبیعت تالش هست.

خانم الا
باحال بود سوژه شما. فکر کنین مثلا اینا رفتن طبیعت گردی و تماشای جاذبه های گردشگری، بعدش خانم عاشق بشن جاذبه ی گردشگری سیار واسه اهالی بومی.
پلان اول از سکانس اول فیلم
موسیقی Luiz Bonfa - Black Orpheus

دوربین کف جاده و لو انگل.
چرخ ماشینی اسپورت روی جاده خاکی می ایسته. گردوخاک پشت ماشین کادر رو پر میکنه. درب ماشین باز میشه. یک پا با جوراب گیپور که کفش پاشنه بلند قرمز پوشیده به آرامی از درب بیرون میاد و بعدش اون یکی پا که روی زمین قرار میگیره.
دوربین تیلت آپ می کنه. 2 ساق گوشتالو (عاشق ما بنابر گفته خانم طلا 100kg وزن دارن)
سوژه کامل پیاده میشن.

دوربین میرسه به یک دامن تنگ مشکی و بالاتر که یک کیف دستی تی تیش قرمز به دستایی که ناخنهای بلندش لاک جیگری داره وارد کادر میشه.

کات به لانگ شات
اهالی بومی در اطراف محل، هرکس در هر حالتی که هست، فریز شده و سربرگردونده سوژه مارو تماشا کنه. آرایشگر محل که جلو مغازه داره سر یکی رو کوتاه میکنه از حواس پرتی برگشتن و خیره شدن به سوژه ما، ماشین اصلاحش یه جاده آسفالته وسط سر مشتری ایجاد میکنه.

و بعد...کات موزیک... سکوت... اولین صدای فیلم.. صدای شاتالاپ

دوربین کات به کلوزآپ خانم طلا که پیاده شده و کنار ماشین ایستاده و با دست محکم زده به پیشونیش و زیر لب میگه> خودم خفه اش میکنم...

صدای کارگردان
...کات ...خوبه ... نگهش میداریم.

الا گفت...

نه! موافق نیستم. شما یک تیپ کلیشه تصویر کردی. من کاراکتر میخواهم.
اینطور:
ساده و معصوم است. رفتارهای اردینری زنان شهری را دارد. قصد عشوه گری یا سکسی بودن هم ندارد اما شاید اینطور به نظر برسد. کلا با دنیای خودش خوش است. اما شنیده که زنان دیگری هم هستند که نوع زندگی دیگری دارند. بدون هیچ غرضی گفته خب به من چه.تا اینکه از جاهایی شنیده این زنان خیلی هم بهشان خوش میگذرد آنوقت گفته آه منم برم ببینم چطوری خوش میگذرونند.بعد با همان بساطی که در دست داشته یعنی :
دمپایی، پیزامه، کیف آرایش ، سشوار،
بلند میشه میره سفر کمپینگی.
این کاراکتر از یکطرف حرص در می آورد از طرفی دیگر دیگران را میخنداند و کمی سمپاتی بر میانگیزد.
بعدا اگر گیسو حسیات و تجربه او را از سفر بپرسد جالب است. چون ما حسیات گیسو را خواندیم اما نمیدانیم برداشت و حس او چیست.

HoPe گفت...

این مناظر فوق العاده است، مسیر پیاده رویش هم به مراتب فوق العاده است.
خوش به حالت که حالشو بردی!! :دی

ناشناس گفت...

به خانم الا
الان تیپ اردینری خانمای تهرونی همونه که وصف کردم! خبر ندارین. برداشت تصویری که من انجام دادم، نه آنچه همراه خانم طلا بوده هست، بلکه کنایه ای است به عدم درک موقعیت.

بعدش اینکه اون تیپ مورد نظر شما الان توی روستاها هم فراوونه.
از اونجاییکه طلا خانم توصیف کردند که عاشق ما جلب توجه بومی ها رو می کردن، لازمه نوعی اگزجره و تفاوت ویژه در تیپ ظاهریش باشه و با تیپ رها خانم و طلا خانم که کتان یا جین پوشیدن متفاوت باشه با کنتراست زیاد.
در تعریف شما که اونم جالبه، صرفا کمی شلختگی، تی تیشی، ناآشنایی با مقتضیات محل و آدابته نبودن با محل دیده میشه که زیاد خاص نیست و فراوون هم دیده میشه.
به خدا اینجا توی شهر هم دیگه خانوما با پیژاما و دمپایی پارک هم نمیرند. زمونه آپدیت شده.

ماژور گفت...

دوستان به جای . همیشه به خوشی

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...