به سمت اقامتگاه برگشتیم . رها برای خلاصی من از کرم مغزی زنگ زد به یکی و گفت : بابا بقیه این شعر بر بساطی که بساطی نیست چی میشه
و خواهر یک می گفت اینقدر خودتو اذیت نکنی بساطی نیست خو
بقیه مسیر هم به یکی از جدیدترین اعترافات من خندیدند
اعتراف می کنم که در نوجوانی به دوستانی که آرایش می کردند توصیه می کردم که آدم فقط باید برای شوهرش آزایش کند!
من شرمنده ام
در راه بازگشت چند باری رها نگه داشت تا با آبی بزرگ عکس بگیرم و سرانجام رسیدیدم اقامتگاه
و رها دستی به سر و گوش ماشین بکشد؛
در منظره و هم نوایی کلاغها غرق شدیم
که آخرین لحظات دیدار زیبایی بود
۶ نظر:
یادم نیست چطوری با وبلاگ شما آشنا شدم ولی خیلی خیلی خوشحالم و همیشه از خوندن نوشته هاتون لذت میبرم :)
Gisoo jan,ta mituni keyf kon. in hafte havaye shahre ma -50 daraje bood. record zadam man!: shirazi dar -50 daraje ....
Kojayi Havaye Shiraz ke Yadat Be Kheyr!
مگه در منفی 50 درجه ادمیزاد هم می تونه زندگی کنه؟
بابا شیرازی می میری
برگرد
اونجا را بسپر به خرس های قطبی
چرا این نون ها اینجوری ان؟ مگه دیگه تو روستاها دستی نون نمی پزن؟ همه چی ماشینی شد رفت؟!
اسمارت خانم، رفیقتون فارنهایت منظورشونه احتمالا ;)
نارسیس جان ما تو روستا نبودیم که
یکسری اتاقک بود اجاره داده بودن
ارسال یک نظر