يكي از كارمندان دانشگاه در ته و توي ذهنش عقيده دارد كه تمامي اساتيد كافر هستتد، هر استادي به ميزش نزديك مي شود، او را نصيحت مي كند و عقيده دارد درس خواندن مهم نيست آدم بايد ايمانش محكم باشد و كتابي در اين باب را هم كنارش گذاشته و مراجع را مجبور به خواندن صفحاتي از آن مي كند
دانشجوها براي دفاع شيريني آورده بود، رسم بر اين است كه جعبه اي هم را روي ميز كارمندان مي گذارند و كارمندان خودشان برداشته و با چايي مي خورند
اتفاقي دوباره به اتاق برگشتم و ديدم جعبه نا پديد شده، از سرعت عمل كارمندان در بلعيدن شيريني حيرت كردم
تا زماني كه كارمند مورنظر كشو ميزش را باز كرد و جعبه شيريني را در آنجا مشاهده نمودم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر