۷ مرداد ۱۳۹۵

همچنان سيغناغي

از كليسا كه بيرون امديم  وارد كليساي نوساز و ناتمامي شديم و متوجه شدم اينها را با اجر و ظاهري سنگي مي سازند اما همجنان زيبا بود با راهبه هاي غمگين و لاغر و سياهپوش
از در فرعي كليسا كه خارج شدم همان اتفاق قديمي افتاد، حالم بد مي شود از زيبايي منظره، مي ترسم، مي ترسم كه تحمل اين همه زيبايي را نداشته باشم، بارها گفته ام و مي دانيد كه گمان مي كنم رنگها و نورها و صداها و بوها بر روي من تاثير بيشتري از ديگران دارد
اما اين منظره خدايي فقط مرا شوك زده نكرده بود، انبوه توريستها به اينجا كه مي رسيدند براي لحظاتي ساكت مي شدند و بعد دوربينها بالا مي امد
پلكان سبزي با كمربندي از گل، چشمها را به سمت اسماني بي انتها در روبرو مي كشاند كه پر از ابر بود، عطر كلها سنگين بود و افتاب ان مراتع دوردست را تكه تكه رنگ زده بود
لازم بود تا مدت طولاني بر روي سكوي داغ آجري بشينم تا آرام آرام بتوانم منظره را هضم كنم و مدام با پروانه مي گفتيم: خير از جووني ات ببيني سعيد با معرفي اين شهر
خيلي بعد سرانجام از جادوي رنگ و افتاب  و اسمان و درخت رها شديم و بازگشتيم، در بازگشت تمشك هاي خوشمزه تري بود و خاطره هاي پروانه خنده دار تر و تلاش پروانه براي چيدن و شكستن فندق هاي تازه واقعا تماشايي بود 
در بازگشت خسته و گرسنه به سراغ اشپز خودمان رفتيم و كلي ذوق زده شد از ديدن ما و اينبار كباب با همان غذاي كه در مغولستان خورده بودم و اسمش مشكل است، برايمان درست كرد كه هردو محشر بودند و مانند بيشتر غذاي هاي گرجي اندكي شور
يك نوشيدني گازدار هم خوردم كه عكس گل داشت و عطر گل و مزه جديد و عجيبي بود، قيمتهاي اين خانم هم دقيقا نصف رقم رستورانهاي شهر بود
بيرون آمديم و به سمت مهمانخانه زيبايمان رفتيم، دستفروش ها بافتني هاي زيبايي مي بافتند به صورت شال و كفش و كيف كه سرشار از رنگ بودند و من قصد نداشتم يك گرم به كوله ام اضافه كنم واگرنه وسوسه شديد بود
توريستها زياد شده بودن و عربها بيشتر به چشم مي آمدند
در مهمانخانه مهماني ناهارب برگزار بود كه مناسبتي داشت كه نفهميدم و ما كه داخل اتاقها رفتيم و بيهوش شديم نفهميديم كي تمام شد
عصر بيدار كه شدم تازه پروانه به خواب رفته بود بنابراين رفتم سراغ حمام، كارگرها بقاياي مهماني را تميز مي كردند و خيلي جدي و سختكوش به نظر مي رسيدند و حمام
خب به دليل سفر من حمام هاي متفاوتي را تجربه كردم اما تا به حال در حمامي نبودم كه پنجره تمام قد شيشه اي رو به منظره داشته باشد!
مي فهميد يعني چه؟
اصلا نفهميدم بالاخره شامپو زدم يا نه، اخه ادم بي جنبه را  بذارن جلو جنگل و مرتع و اسمان و بگن سرتو بشور
مي شه اصلا؟

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...